معنی باصره
- باصره
- بینایی مثلاً قوۀ باصره، کنایه از چشم
واژههای مرتبط با باصره
باصره
- باصره
- دیده، عین، بصر، چشم
باصره
- باصره
- بینایی
باصره
- باصره
- باصره. چشم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (مهذب الاسماء). دیده. عین. بصر.
باصره
- باصره
- بینایی، دید، قوه دید
متضاد: سامعه، چشم، دیده، عین
متضاد: گوش
بصاره
- بصاره
- بینایی، بینادلی، گونه ای خوراک
باکره
- باکره
- تانیث باکر، دوشیزه، زن نارسیده، زن مرد ندیده، پاک
باسره
- باسره
- کشتزار، کشت و زراعت
باغره
- باغره
- ورم غده ای در بدن
باصغه
- باصغه
- رمه مان جدا مانده از گله، سرشکستگی
