- قاصد
- آهنگ کننده، قصد کننده
معنی قاصد - جستجوی لغت در جدول جو
- قاصد ((ص))
- قصدکننده، پیک پیاده که نامه یا پیغامی را به مقصد دوری می برد
- قاصد
- قصد کننده، آهنگ کننده
کسی که نامه های مردم را از شهری به شهر دیگر می برد، پیک، نامه بر، غلام پست، چاپار، اسکدار، چپر، برید، مأمور پست، نامه رسان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نامه رسان
مونث قاصد
دندان شیر از گیاهان گل قاصد
عمدا، قصدا، از روی عمد و قصد، از روی عمد عمدا قصدا عاملا
اراده ها و مقصودها و آرزوها و عزیمت ها
مقصدها، هدف ها، مقصودها، آهنگ ها، مکانها یا چیزهایی که رسیدن به آن هدف است، جمع واژۀ مقصد
چشم دارنده، پاسپان، مراقب چیزی
درو کننده
جلودار، پیشوا، سردار، فرمانده سپاه
چشم دارنده، مراقب، نگهبان، در علم نجوم منجم
کوتاه، نارسا، عاجز، قصور کننده، کوتاهی کننده
ش کننده، باد شدید و تند که درختان را بشکند، رعد سخت و غرنده
نشیننده، نشسته، زنی که از شوهر و فرزند بازمانده و بچه نیاورد
نشسته، جالس
دور شونده، بنهایت رسنده
پیش آمد کشنده
شمشیر بران، زبان گزنده
شکننده، رعد سخت غرنده
تقصیر کننده، مقصر، کوتاهی کننده
نی نواز، گوشتفروش
پیشوا، رهبر، راهبر، پیشرو، عصاکش، جلودار، سردار
از جلو کشنده ستور مقابل سایق (سائق)، پیشوا راهبر پیشرو، جمع قواد قود قاده قایدین (قائیدن)، سرهنگ سردار
ترکی ک ارده کبیده نوعی حلواست: پالوده برنگ اطلسی معروفست قاورد بقطنی و نمد موصوفست
جمع قاصد، پیکان اسکان جمع قاصد پیکان
دورشونده، به نهایت رسنده