- قاش
- قاچ، یک قسمت بریده شده از خربزه، هندوانه یا میوۀ دیگر
معنی قاش - جستجوی لغت در جدول جو
- قاش
- ترکی قاج قاچ بنگرید به قاج
- قاش
- قاش پاره پاره، قطعه قطعه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چمچه، کمچه
پشیز، هیچکازه، پوست بازکننده
آلتی فلزی یا چوبی که با آن شربت و خوراک خورند
پسرو اسپ هنگام آورد (مسابقه)، پوست کننده خراشنده و جدا کننده پوست، دارویی که براثر سوزاندن قسمتهای سطحی جلد قسمتی از آن را از قسمتهای جلد جدا کند از قبیل قسط و زرآوند
آکجوی
((شُ))
فرهنگ فارسی معین
ابزاری ساخته شده از چوب، استیل، نقره و... با نوکی تقریباً بیضی شکل و گود و دسته ای نسبتاً بلند برای خوردن غذا
((ش))
فرهنگ فارسی معین
خراشنده و جدا کننده پوست، دارویی که بر اثر سوزاندن قسمت های سطحی جلد قسمتی از آن را از قسمت های عمقی جلد جدا کند از قبیل قسط و زرآوند
ابزاری چوبی، فلزی یا پلاستیکی با دستۀ بلند و سطح مقعر دایره ای یا بیضی شکل که برای خوردن، هم زدن و برداشتن خوردنی ها به کار می رود، چمچه
نگارگر
مار
منقاش، موچین، آلت نقاشی
کسی که صورت کسی یا چیزی را بر روی کاغذ یا چیز دیگر نقش کند، صورتگر، چهره پرداز، کارگری که در و دیوار ابنیه را رنگ آمیزی می کند
بر گرفته از منقاش خار چین خار چینه مو چین گاز آلتی که بوسیله آن موی را از اعضای بدن کنند موچین موچینه
نگارگر، صانع نقش، صورتگر
Painter
pintor
malarz
художник
художник
schilder
Maler
pintor
peintre
pittore
चित्रकार
চিত্রশিল্পী
pelukis
mchoraji