جدول جو
جدول جو

معنی قاشر

قاشر
(شِ)
نعت فاعلی از قشر. پوست کننده. مقشرکننده. (ناظم الاطباء) ، آن است که از غایت جلا دادن عضو، اجزای فاسده را ببرد مانند خربزۀ چکانی ؟ (بحر الجواهر). و هو الدواء الذی من شأنه لفرط جلائه ان یجلوا اجزائه الجلد الفاسده مثل القسط و الزراوند و کل ما ینفع البهق و الکلف و نحوهما. (کتاب دوم قانون ابوعلی ص 149)
اسبی که در میدان از پس همه آید. اسب تک آور بعد اسبان. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا