جدول جو
جدول جو

معنی قارط - جستجوی لغت در جدول جو

قارط
ابن عتبه بن خالد، هم پیمان بنی زهره، عبدالرحمن بن عوف دختر او را به زنی گرفت، بخاری در تعلیقات نکاح از این داستان یاد کرده و گفته است که ابن سعد آن را در شرح حال عبدالرحمن آورده است، (الاصابه قسم اول ج 5 ص 224)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قارن
تصویر قارن
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر کاوه آهنگر و سپهدار فریدون پادشاه پیشدادی، نام یکی از خاندانهای بزرگ در دوره اشکانیان، نام پسر قباد و برادر انوشیروان پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قراط
تصویر قراط
چراغ، شعلۀ چراغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قارع
تصویر قارع
کوبنده، کوبندۀ در، فال زننده، به قرعه، قرعه کشنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قاره
تصویر قاره
هر یک از قطعات پنج گانۀ وسیع و پیوستۀ خشکی های زمین مثلاً قارۀ آسیا، قارۀ اروپا، برّه
قارۀ سیاه: کنایه از افریقا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قارب
تصویر قارب
قایق، کرجی، کشتی کوچک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قاسط
تصویر قاسط
بازگردنده از حق، جابر، ستمکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قارح
تصویر قارح
ریش کننده، زخم زننده،، ستور تمام دندان، چهارپایی که دندان های نیش او درآمده باشد
فرهنگ فارسی عمید
کمان بی زه، دندان گوالش در ستور، رته پندک هندی ریش کننده زخم زننده: قارح تر از عقاب و دلاورتر از غراب هشیارتر ز عقعق و چابک تر از زغن
فرهنگ لغت هوشیار
یک رستنی که ریشه و برگ و گل ندارد و فقط تنه دارد، و ماده کلروفیل در آن نیست، شکلش چتری و غالباً در جاهای مرطوب و یا در تنه درختان میروید
فرهنگ لغت هوشیار
قیراط بنگرید به قیراط (تک قرط افرازه ها) (افرازه شعله) چراغ، افرازه چراغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قانط
تصویر قانط
خشک نا امید نومید مایوس، جمع قانطین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاسط
تصویر قاسط
جابر، ستمکار، بیدادگر، ظالم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قارب
تصویر قارب
کرجی بلم، آبجوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قارت
تصویر قارت
دله هر چه خور، خونمرده
فرهنگ لغت هوشیار
استر، حیوانی از جفت شدن خر با مادیان بوجود میاید و جهت سواری و بارکشی از آن استفاده مینمایند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قارس
تصویر قارس
آب فسرده یخ، زمهریر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قارص
تصویر قارص
پشه خاکی، خر زهره کوهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قارض
تصویر قارض
خاینده جونده خاینده و جاونده مانند موش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قارع
تصویر قارع
قرعه کشنده، کوبنده در
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسی غارن: فرزند کاوه، فرزند ونداد هرمز از شاهزادگان مازندران شمشیر دار
فرهنگ لغت هوشیار
کوه کوچک مستدیر، سنگ بزرگ، کوهک خرد جدا از کوهها، خشکی بزرگ در میان آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاری
تصویر قاری
خواننده قرآن یا کتاب آسمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قارع
تصویر قارع
((ر ِ))
کوبنده در و مانند آن، فال زننده به قرعه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قانط
تصویر قانط
((نِ))
ناامید، نومید، مأیوس، جمع قانطین
فرهنگ فارسی معین
گیاهی ست چتری شکل که برگ و ریشه ندارد و هر دو نوع سمی و خوراکی آن وجود دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قارح
تصویر قارح
((ر ِ))
زخم زننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قارض
تصویر قارض
((رِ))
خاینده و جاونده مانند موش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قاطر
تصویر قاطر
((طِ))
استر، حیوانی که از جفت گیری خر نر و اسب ماده بوجود آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قاره
تصویر قاره
((رَّ یا رُِ))
هر یک از قطعات پنجگانه زمین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قاری
تصویر قاری
خواننده، خواننده قرآن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قاسط
تصویر قاسط
((س))
ظالم، ستمکار، بازگردنده از حق، جمع قاسطین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قاطر
تصویر قاطر
گیاه خون سیاوشان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قاطر
تصویر قاطر
استر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قاره
تصویر قاره
خشکاد
فرهنگ واژه فارسی سره