جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با قاری

قاری

قاری
کسی که قرآن را خوب و خوش با صدای بلند و با صوت یا ترتیل می خواند، در علم نجوم ستاره ای در کنار بنات النعش، برای مِثال قاری بر نعش در سواری / کی دور بُوَد زه نعش، قاری (نظامی۳ - ۴۶۲)
قاری
فرهنگ فارسی عمید

قاری

قاری
از ریشه قری، ده نشین، باشندۀ ده، فرودآینده در ده، (منتهی الارب)، روستائی، ضد بادی، (ناظم الاطباء) : جأنی کل قار و باد، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، (از ریشه قرء) خواننده، (دهار) (منتهی الارب)، گورخوان، خوانندۀ قرآن، آنکه قرآن درست کرده است، مقری، قرآن خوان در مجالس ترحیم، ج، قَرَاَه، قُرّاء، قارئون، (منتهی الارب) :
آرزوی خواندن قرآنت نیست
جز که مگر نام تو قاریستی،
ناصرخسرو،
بیندیش از آن خر که بر چوب منبر
همی پای کوبد به الحان قاری،
ناصرخسرو،
بلبل چو مذکر شده و قمری قاری
برداشته هر دو شغب و بانگ و فغان را،
سنائی،
، مرد عابد و پارسا، وقت باد، هذلی گوید اذا هبت لقارئهاالریاح، ای لوقتها، (منتهی الارب)،
ستاره ای است پهلوی صورت نعش:
قاری بر نعش در سواری
کی دور بود ز نعش قاری،
نظامی (لیلی و مجنون چ وحید ص 178)
لغت نامه دهخدا

قاری

قاری
نسبت است به قار به معنی قیر، قیرگون: نیم شبی که شب تاری و هوا قاری قوت باصره را از مشاهدۀ اشخاص و مطالعۀ اجسام معزول کرده بود مصاف دادند، (ترجمه تاریخ یمینی چ تهران ص 230)
لغت نامه دهخدا

قاری

قاری
حیان بن عبداﷲ بن محمد بن هشام انصاری اوسی بلنسی مکنی، به ابوالبقاء وابن هشام، ادیب نحوی لغوی قاری و از فضلای قرن هفتم بوده است، وی از ابوالحسن بن سعد خیروری اخذ مراتب ادبیه نموده و به سال 609 هجری قمری درگذشته است، رجوع به ریحانه الادب ص 199 و روضات ص 456 و ابن هشام شود
اندلسی، اسماعیل بن خلف بن سعید بن عمران انصاری صقلی اندلسی قاری نحوی، مکنی به ابوطاهر، وی از اکابر علم و ادب بوده و فن قرائت را متقن داشته است، رجوع به ریحانه الادب ج 1 ص 354 و معجم الادباء یاقوت حموی ج 6 ص 165 و روضات ص 113 و وفیات الاعیان و اسماعیل بن خلف شود
شیبه بن نصاح قاری آزادکردۀ ام ّسلمه بوده و از ابن مسیب و قسم بن محمد روایت کند، وی در مدینه به شغل قضاء اشتغال داشته و محمد بن اسحاق و ابن الموال از او روایت کنند، و گفته اند که او از ام سلمه و ابوبشر صالح بن بشیر قاری حدیث شنیده است، (الانساب سمعانی)
ابراهیم بن عبدالرحمن قاری، منسوب به طائفۀ بنی قاره است، وی از ابن عمر روایت کند، و حمزه بن ابی جعفر بن حریث بن ابی ذئب از او روایت دارد، گوید دیدم ابن عمر دست بر محل جلوس پیغمبر بر منبر میمالید و به صورت خود میکشید، (سمعانی)
عبداﷲ بن عثمان معروف به قاری و مکنی به ابوعثمان منسوب به طائفۀ بنی قاره است، وی از ابوالطفیل روایت کند، معمر روایت کرده است که وی به سال 144 هجری قمری وفات یافت و گفته اند به سال 134، رجوع به الانساب سمعانی و ابوعثمان شود
تمیمی، مازنی، زَبّان بن علأبن عمار عمرو یا عریان بن عبداﷲ بن حسن بن حارث، مکنی به ابوعمرو، رجوع به ریحانه الادب ج 5 ص 139 و روضات ص 299 و ابن خلکان ج 1 ص 421و نامۀ دانشوران ج 2 ص 109 و ابوعمرو بن العلاء شود
عمرو بن عبداﷲ قاری خطمی ضریر (نابینا) از صحابه بوده و پیغمبر درباره او فرموده است: مارا نزد بینا ببرید که به وی پناه بریم (مراد صاحب ترجمه است که چشم دلش بینا بوده)، (الانساب سمعانی)
عبدالحفیظ بن عثمان طائفی از علماء است و از اوست: جلاء القلوب و کشف الکروب بمناقب ابی ایوب، این کتاب در آستانه به سال 1298 چاپ شده است، (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1480)
سعید بن سفین معروف به قاری منسوب به طائفه بنی قاره است، وی از علی روایت کند، و یحیی بن ابی عمرو شیبانی از عبداﷲ بن مباشر از او روایت دارد، (سمعانی)
انصاری، سعید بن عبدالقاری انصاری، مکنی به ابوزید، عبدالغنی بن سعید گوید وی از صحابه بوده است، (الانساب سمعانی)
عبداﷲ بن زید قاری شامی، وی از ثوربن زید شامی روایت کند، (سمعانی)
لغت نامه دهخدا

قاری

قاری
نسبت است به بنی قاره که نام طائفۀ معروفی است از عرب. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا