معنی قارض
- قارض((رِ))
- خاینده و جاونده مانند موش
واژههای مرتبط با قارض
قارض
- قارض
- خاینده جونده خاینده و جاونده مانند موش
قارض
- قارض
- شهرکی است به طخارستان علیا. (از معجم البلدان چ سعادت مصر ج 7 ص 10)
قارض
- قارض
- خاینده و جاینده مانند موش. (ناظم الاطباء)
قاره
- قاره
- خشکاد
قارن
- قارن
- از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر کاوه آهنگر و سپهدار فریدون پادشاه پیشدادی، نام یکی از خاندانهای بزرگ در دوره اشکانیان، نام پسر قباد و برادر انوشیروان پادشاه ساسانی
حارض
- حارض
- مردنی، فرومایه
تقارض
- تقارض
- وام دادن یکدیگر را
تارض
- تارض
- درنگیدن، به زمین چسبیدن
قارب
- قارب
- قایق، کرجی، کشتی کوچک
