جدول جو
جدول جو

معنی فکرت - جستجوی لغت در جدول جو

فکرت
اندیشه، آنچه از عمل آگاهانۀ ذهن حاصل می شود، فکر، گمان، ترس، بیم، توجه، ملاحظه
تصویری از فکرت
تصویر فکرت
فرهنگ فارسی عمید
فکرت
اندیشه، جمع فکر
تصویری از فکرت
تصویر فکرت
فرهنگ لغت هوشیار
فکرت
((فِ کْ رَ))
اندیشه، جمع فکر
تصویری از فکرت
تصویر فکرت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فطرت
تصویر فطرت
سرشت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سکرت
تصویر سکرت
گمراهی، مستی، بیهوشی، نزدیک مرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فترت
تصویر فترت
سستی، کندی، بازماندگی، ضعف، زمانی که حکومت یا دولتی از میان رفته و هنوز دولت دیگری به جای آن برقرار نشده، مدت و فاصلۀ میان دو واقعه، به ویژه مدت تعطیل مجلس شورا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فورت
تصویر فورت
جوشش، حدت، شدت خشم یا گرما
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فطرت
تصویر فطرت
ویژگی های ذاتی، سرشت، طبیعت، نهاد، آفرینش، خلقت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکرت
تصویر سکرت
سری، محرمانه، تلفظ درست این واژه انگلیسی سیکرت است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکرت
تصویر سکرت
مستی، گمراهی، سختی مرگ، بیهوشی دم مرگ، بیهوشی در حال احتضار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فترت
تصویر فترت
سستی، کندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فزرت
تصویر فزرت
رمق توانایی. یا فزرت اش قمصور شد، به کلی مغلوب و منکوب شد
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده اندیشه مند در خود فرو رفته، مینیتیک سگالی مربوط به فکر متعلق به اندیشه: هیچ همی نماید ترا که نامی و حسی و فکری هر یک نفسی است جدا، متفکر اندیشه مند: حالت هر روز را نداری فکری و پژمرده هستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فکره
تصویر فکره
فکرت در فارسی بوشا اندیشش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فطرت
تصویر فطرت
آفرینش، خمیره، سرشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکرت
تصویر سکرت
((س رِ))
پوشیده، پنهان، مخفی، محرمانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکرت
تصویر سکرت
((سَ رَ))
بی هوشی دم مرگ، بی هوشی در حال احتضار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فترت
تصویر فترت
((فَ رَ))
سستی، ضعف، زمان بین دو نوبت تب، مدت زمان بین ظهور دو پیامبر یا بر تخت نشستن دو پادشاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فورت
تصویر فورت
((فَ رَ))
جوشش، حدت، شدت خشم یا گرما
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فکری
تصویر فکری
((فِ کْ))
اهل فکر، اندیشمند، اندوهگین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فزرت
تصویر فزرت
((فِ زِ))
زرت، رمق، توانایی
فزرت کسی قمصور شدن: سخت عاجز و ناتوان شدن، از پا درآمدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فطرت
تصویر فطرت
((فِ طْ رَ))
سرشت، طبیعت، صفت ذاتی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فکری
تصویر فکری
Intellectual, Platonic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
intelectual, platônico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
интеллектуальный , платонический
دیکشنری فارسی به روسی
intellektuell, platonisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
intelektualny, platoński
دیکشنری فارسی به لهستانی
інтелектуальний , платонічний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
intelectual, platónico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
intellectuel, platonique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
intellettuale, platonico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
intellectueel, platonisch
دیکشنری فارسی به هلندی
बौद्धिक , प्लेटोनिक
دیکشنری فارسی به هندی
intelektual, platonik
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
ذهنيٌّ , فكريٌّ
دیکشنری فارسی به عربی