جدول جو
جدول جو

معنی فوته - جستجوی لغت در جدول جو

فوته
فوطه، لنگ، دستار
تصویری از فوته
تصویر فوته
فرهنگ فارسی عمید
فوته(تَ / تِ)
دستار. رومال. فوطه معرب آن است. (فرهنگ فارسی معین) :
دست فلک ز هودج خضرای آسمان
ازبهرکله فوتۀ منجوق خور گشاد.
؟ (از جوامعالحکایات).
، لنگ گرمابه. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به فوطه شود
لغت نامه دهخدا
فوته
لنگ حمام
تصویری از فوته
تصویر فوته
فرهنگ لغت هوشیار
فوته((تِ))
دستار، حوله، لنگ حمام، فوطه
تصویری از فوته
تصویر فوته
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دوته
تصویر دوته
دوتا، دولا، خمیده، کج، منحنی، دوتو، دوتوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوته
تصویر بوته
گیاه پرشاخ و برگ که تنۀ ضخیم نداشته باشد و زیاد بلند نشود، نوعی نقش و نگار که روی پارچه، جامه یا چیزهای دیگر نقش کنند، زلف، گیسو، نغوله
ظرف کوچکی که در آن طلا و نقره ذوب می کنند، بوتۀ زرگری
فرهنگ فارسی عمید
نوعی نی کوتاه که در آن گلوله هایی کوچک قرار داده و به طرف چیزی فوت می کنند، نی لبک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توته
تصویر توته
تراخم، بیماری عفونی ملتحمه و قرنیه چشم که به وسیلۀ میکروب مخصوصی سرایت می کند و عوارض آن عبارت است از تورم پردۀ چشم و بروز جوش ها یا دانه های درشت در طرف داخل پلک و خارج شدن چرک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فوطه
تصویر فوطه
لنگ، دستار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوته
تصویر غوته
غوطه، فرو رفتن در آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوته
تصویر کوته
کوتاه، کم ارتفاع، مقابل بلند
فرهنگ فارسی عمید
(تَ / تِ)
پوتک. ظاهراً اصل کلمه فوطه است:
دل بفراغت نه و لنگوته بند
از جهت زر نه بجان پوته بند.
شاه داعی.
در لغت نامه ها به این کلمه معنی گنج و گنجینه و خزانه و مخزن داده اند و پوتک را مرادف آن آورده اند و همین شعر را شاهد گذرانیده لکن از این شعر ظاهراً چنین معنی مفهوم نمیشود
لغت نامه دهخدا
(حِ وَ تَ)
ج حوت، به معنی ماهی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
رستنی و درخت پر شاخ و برگی را گویند که بسیار بلند نشود و به زمین نزدیک باشد. (برهان) (جهانگیری). رستنی که بسیار بلند نشود و به زمین نزدیک باشد. (فرهنگ فارسی معین). درخت کوچک که بسیار بلند نباشد. (غیاث اللغات). رستنی و درخت پر شاخ و برگی را گویند که پربلند نشود و بزمین نزدیک باشد چنانکه خار را بوتۀ خار گویند و گلها و ریاحین نزدیک بزمین را نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج). هر گیاه پر شاخ و برگی که چندان بلند نشود و به زمین نزدیک بود و نوعاً رستنی کوچکتر از درخت را بوته میگویند. (ناظم الاطباء).
- بوتۀ خار، خار. درختچۀ خارناک، چون گون و جز آن:
زمانه بوتۀ خار از درشتخویی تست
اگر شوی تو ملایم جهان گلستانست.
صائب.
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی است بمرو و در نسبت بوتقی گویند و از آن ده است: اسلم بن احمد بوتقی محدث. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فوهه
تصویر فوهه
دهانه کوی، دهانه راه، دهانه جوی، شورش و غوغا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوته
تصویر کوته
کم طول، قصیر، کوتاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوعه
تصویر فوعه
بوی خوش، تیزی زهر، زهر آگینی، آغاز آغاز جوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوغه
تصویر فوغه
آوازه نیک، پراکنش بویه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فویه
تصویر فویه
کاهیده فوه: دهانک
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته فوته لنگ دستمال سفره پیش بند شلوار شنا بروفه فوته. یا فوطه نان. پارچه ای که بالای خوان می اندازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوته
تصویر بوته
گیاهی که پر شاخ و برگ باشد و تنه ضخیم نداشته و بلند هم نشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توته
تصویر توته
پارس تازی گشته توته زگیل گوشت زاید پلک چشم جوش پلک تراخم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوته
تصویر غوته
فرو رفتن در آب سر باب فرو بردن، فرو رفتن در آب سر باب فرو بردن
فرهنگ لغت هوشیار
جوانی، سخا کرم بخشندگی، جوانمردی مردانگی، ایثار است یعنی غیر را برنفس خود ایثار کند و آن ایثار بجاه است و اعلی درجه آن ایثار بنفس است بدان که در امر غیر سعی کند و او را بر خود برتری دهد لغزشهای او را نادیده انگارد و با همگان بانصاف عمل کند. یا علم فتوت. موضوع آن علم فتوت نفس انسان است از آن جهت که مباشر و مرتکب اعمال نیک گردد و تارک و رادع اعمال بد و پست شود باراده و به عبارت دیگر تجلیه و تخلیه و تزکیه را شعار و دثار خود سازد تا رستگاری یابد و به نجات ابد رسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلته
تصویر فلته
هلک کاری، واپسین شب ماه
فرهنگ لغت هوشیار
نی که در آن گلوله های از گل نهند و اطفال بدان گنجشک شکار کنند نی کوتاهی که به وسیله آن بسوی چیزی فوت کنند، نی لبک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوزه
تصویر فوزه
پیرامون دهان از جانب بیرون پوزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوضه
تصویر فوضه
گفت و گو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوده
تصویر فوده
خمیر خشکی که ازآن آبکامه سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوتک
تصویر فوتک
((تَ))
نی کوتاهی که با آن به طرف چیزی فوت کنند، نی لبک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توته
تصویر توته
((تُ تَ یا تِ))
گوشت زاید پلک چشم، جوش پلک، تراخم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بوته
تصویر بوته
((تِ))
گیاهی پر شاخ و برگ که زیاد بلند نشود، بچه آدمی و دیگر حیوانات، نقش و نگار روی پارچه، کنایه از زلف و گیسو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بوته
تصویر بوته
((تَ یا تِ))
ظرفی که طلا و نقره را در آن ذوب کنند، بوته زرگری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فوطه
تصویر فوطه
((طِ))
دستار، حوله، لنگ حمام، فوته
فرهنگ فارسی معین