جدول جو
جدول جو

معنی فنن - جستجوی لغت در جدول جو

فنن
شاخه، روش شاخه درخت، جمع افنان، جمع الجمع افانین
تصویری از فنن
تصویر فنن
فرهنگ لغت هوشیار
فنن
((فَ نَ))
شاخه درخت، شاخه نرم و باریک، جمع افنان
تصویری از فنن
تصویر فنن
فرهنگ فارسی معین
فنن
شاخۀ درخت
تصویری از فنن
تصویر فنن
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

هر کارگی، سرگرمی، گونه گونگی - چند شاخگی، گوناگون شدنگونه گونه گشتن، امری را بطرق مختلف انجام دادن، ببازی ها و تفریحات گوناگون مشغول شدن، سرگرمی متنوع، جمع تفننات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفنن
تصویر تفنن
((تَ فَ نُّ))
گوناگون شدن، به سرگرمی های مختلف مشغول شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفنن
تصویر تفنن
به بازی و کارهای گوناگون سرگرم شدن، گونه گونه شدن، گوناگون شدن، کاری یا هنری را به طرزهای گوناگون انجام دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فنون
تصویر فنون
فندها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ذنن
تصویر ذنن
پلیدی سرگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنن
تصویر بنن
(دخترانه)
شاه کوه، جای سخت درکوه (نگارش کردی: بهنهن)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فند
تصویر فند
شگرد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فتن
تصویر فتن
شمایل، حالت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دنن
تصویر دنن
خمیده پشت شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنن
تصویر زنن
تنگ، کم: آب آب کم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنن
تصویر تنن
فرانسوی گوهر مازو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنن
تصویر سنن
جمع سنت، راه و روش، طرز و طور و طریقت و سبیل، راه روشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فنا
تصویر فنا
جلوخان، پیشگاه، آستانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فنس
تصویر فنس
سازه ای برای ایجاد حصار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فنر
تصویر فنر
وسیله ای فلزی به شکل تیغه، نوار یا میلۀ پیچیده شده که قوۀ ارتجاعی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فند
تصویر فند
مکر، حیله، فریب، نیرنگ، دروغ، ترفند، برای مثال چه کند با تو حیلۀ بدخواه / پیش معجز چه قدر دارد فند (شمس فخری - مجمع الفرس - فند)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرن
تصویر فرن
تابۀ مخصوص نان پزی، کنایه از نانوایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فنون
تصویر فنون
فن ها، صنعت ها، بندها، نیرنگ ها، جمع واژۀ فن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فنل
تصویر فنل
مادۀ جامد، متبلور، سفید رنگ و سمّی با بوی تند که در صنایع داروشناسی و پلاستیک و تهیۀ رنگ ها کاربرد دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فنگ
تصویر فنگ
زالو، برای مثال بماندستم دل تنگ به خانه در چو فنگ / ز سرما شده چون نیل و سر و روی پرآژنگ (حکاک - شاعران بی دیوان - ۲۸۷)
کنایه از بیچاره، درمانده، بینوا
حنظل، میوه ای گرد و به اندازۀ پرتقال با طعم بسیار تلخ که مصرف دارویی دارد، خربزۀ ابوجهل، شرنگ، پهنور، کرنج، علقم، پهی، ابوجهل، کبستو، پژند، گبست، هندوانۀ ابوجهل، حنظله، کبست برای مثال تلخی خشمش ار به شهد رسد / باز نتوان شناخت شهد از فنگ (فرخی - ۲۱۰)
شاه دانه، گیاهی یکساله با برگ هایی بلند و دانه هایی به اندازۀ فندق که از آن مواد مخدر و الیاف گرفته می شود، گردی مخدر که از سرشاخ های این گیاه گرفته می شود و به صورت تدخین یا خوردن مصرف می شود، بنگ، بنج، زمرّد گیاه، زمرّدگیا، شاهدانج، شهدانج، کنودانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فنا
تصویر فنا
نیست شدن، نابود شدن، مقابل بقاء، نیستی، نابودی، در تصوف تبدیل صفات انسان به صفات الهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فسن
تصویر فسن
سوهان، سنگی که برای تیز کردن کارد یا شمشیر و مانند آن به کار می رود، فسان، سان، سان ساو، سنگ ساو، سامیز، مسنّ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فنچ
تصویر فنچ
پرنده ای دانه خوار، کوچک تر از گنجشک و با پرهای سفید، خاکستری یا رنگارنگ، کنایه از کوچک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتن
تصویر فتن
فتنه ها، فسادها، شورش ها، عذاب ها، آزمایش ها، گمراهی ها، عاشقها، جمع واژۀ فتنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فطن
تصویر فطن
فطنت ها، درک کردن ها، زیرک و دانا بودن ها، هوشیاری ها، زیرکی ها، دانایی ها، جمع واژۀ فطنت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منن
تصویر منن
منت ها، نیکویی و احسانی را که شخص درباره های کسی کرده به یاد او آوردن و به رخ وی کشیدن، نیکویی ها، احسان ها، جمع واژۀ منت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فنج
تصویر فنج
مبتلا به که بیماری فتق، دبه خایه، غر، برای مثال عجب آید مرا ز تو که همی / چون کشی آن گران دو خایۀ فنج (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۲۲)، غری، فتق، کلان، بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فنی
تصویر فنی
مربوط به فن، دارای تخصص دربارۀ فن خاصی، براساس فن و تخصص خاص، متخصص در تکنیک و صنعت
فرهنگ فارسی عمید
از عنانه خشک کونی پیش آمدگی، زی سوی، جمع عنان، افسار ها دهنه ها ناتوانی جنسی عدم توانایی مقاربت در مرد سستی کمر و حاصل نشدن انتعاظ جهت اجرای عمل جنسی عدم رجولیت
فرهنگ لغت هوشیار
جمع فتنه، خلالوش ها آشوب ها جاور (حالت)، گونه، آزمودن، به شگفت آوردن، به آشوب کشاندن، در آشوب افتادن، به آتش سوختن آزمودن، گداختن سیم و زر در آتش جهت امتحان، گمراه کردن - اختلاف کردم مردم در رای و تدبیر، آزمایش، اختلاف در آرا، گناه ورزی، گناه، عذاب محنت، جنگ ستیزه، آشوب، عبرت شگفتی، فریفته مفتون، دلداده عاشق، معشوقی که موجب فتنه و آشوب گردد، جمع فتن، درختی است از تیره سبزی آساها که یکی از گونه های درخت صمغ عربی است و دارای صمغی بسیار خوشبو می باشد درخت عطر عقاقی عقاقی عطری درخت عنبر، گیاهی است معطر از تیره اسفنجیان که به صورت درختچه است و به عنوان یک گیاه و به عنوان یک گیاه زمینی در باغها کشت می شود چای مکزیکی امبروسیا زربیح شای مکی چای مکه چای اسپانیا حشیشه المریم شای بیت المقدس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فدن
تصویر فدن
شتر دراز کوهان کوشک استوار، سرخابی از رنگ ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فخن
تصویر فخن
میان باغ صحن روضه
فرهنگ لغت هوشیار