جدول جو
جدول جو

معنی فنادیق - جستجوی لغت در جدول جو

فنادیق(فَ)
جمع واژۀ فندق. کاروان سراها. (یادداشت مؤلف). فندق مسافرخانه است در تداول امروز. فنادق، جمع واژۀ فنداق، به معنی صحیفۀ حساب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
فنادیق
جمع فندق، کاروانسراها، مسافرخانه ها
تصویری از فنادیق
تصویر فنادیق
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فناتیک
تصویر فناتیک
متعصب در دین، قشری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنادیق
تصویر زنادیق
زندیق ها، کافران، جمع واژۀ زندیق
فرهنگ فارسی عمید
فرقه ای از سوفسطائیان که منکر حقیقت اشیا بوده و بسیاری از حقایق را اوهام و خیالات باطل می دانسته اند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرادید
تصویر فرادید
پدید، هویدا
فرادید آوردن: پدید آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صنادیق
تصویر صنادیق
صندوق ها، جعب های بزرگ چوبی یا فلزی، کنایه از خزانه ها، کنایه از تابوت ها، جمع واژۀ صندوق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قنادیل
تصویر قنادیل
قندیل ها، مشعلهایی که از سقف آویزان می کنند، چراغ آویز ها، جمع واژۀ قندیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرادیس
تصویر فرادیس
فردوس ها، باغ ها، بستان ها، بهشت ها، جمع واژۀ فردوس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فنادق
تصویر فنادق
فندق ها، کاروانسراها، جمع واژۀ فندق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رزادیق
تصویر رزادیق
رستاق ها، روستاها، ده ها، جمع واژۀ رستاق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صنادید
تصویر صنادید
مهتران، بزرگان
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
گروهی از پارسیان قدیم که خلاف احکام و قرارداد شریعت آزر هوشنگ یعنی مه آباد پیغمبر عجم کردندی و آنان را ارباب شریعت آزر هوشنگ، اهرمن و دیو و گمراه خواندندی و ملامت کردندی و گروهی که متابعت احکام کتاب پیمان فرهنگ آزر هوشنگ می کردند بضد این طایفه آنان را فرشته و سروش و سپاهی و به دین و سهی کیش و زنادیل می نامیده اند و این دو لغت در فرهنگها نیست. از دبستان نقل شده است. (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ظاهراً از برساخته های فرقۀ آذر کیوان است
لغت نامه دهخدا
(اَ)
پراکنده بهر سوی: ذهبوا انادید، بهرسوی پراکنده رفتند، و همچنین است ذهبوا تنادید. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ دِ)
جمع واژۀ فندق. (از اقرب الموارد). رجوع به فندق شود
لغت نامه دهخدا
(صَ)
جمع واژۀ صندوق: و صنادیق مصاحف بمیان صحن می آوردند ومصاحف را در دست و پا می انداخت و صندوقها را آخر اسبان می ساخت. (جهانگشای جوینی). رجوع به صندوق شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
جمع واژۀ فندأیه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به فندأیه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
جمع واژۀ بندوق، بمعنی تفنگ. (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به بندق و به بندوق شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حندیره، به معنی سیاهی دیده. (منتهی الارب). رجوع به حندیره شود، جمع واژۀ حندر، جمع واژۀ حندره. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
ریگ توده های دراز. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، ریگ توده های خرد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، جمع واژۀ حندج، جمع واژۀ حندوجه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج). رجوع به حندج و حندوجه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قنادید
تصویر قنادید
روش راه
فرهنگ لغت هوشیار
(در قوامیس معتبر یاد نشده) :، جمع مصداق، گواهان راست راستگویان راستنمایان جمع مصداق. توضیح در قوامیس معتبر یاد نشده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنادیل
تصویر قنادیل
جمع قندیل
فرهنگ لغت هوشیار
دلباخته، کورکورانه، به مرامی تاسی کردن فرانسوی دین نمودار متعصب در دین و مذهب، طرفداری شدید یک فرقه یک حزب احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است
فرهنگ لغت هوشیار
جمع فردوس، از رشته اوستایی پردیسگان بهشت ها باغ های بهشتی باغ بوستان، جمع فرادیس، بهشت
فرهنگ لغت هوشیار
ماران به گونه رمن، جمع غیداق، نا برنایان نا بالندگان: نرینه خوشخویان: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انادید
تصویر انادید
به گونه رمن پراکندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زتادیق
تصویر زتادیق
پیر مانی مانوی، ملحد دهری بیدین جمع زنادقه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع فندق، کاروانسرا ها درختی است از تیره پیاله داران و از دسته فندق ها که در مناطق گرم و معتدل نیمکره شمالی می روید. برگهایش دارای بریدگی های مضاعف است و پهنک برگها در سطح خلفی دارای پرز می باشد، گلهای نر این گیاه از گلهای ماده جدا هستند ولی هر دو بر روی یک پایه قرار دارند. بنا بر این فندق جزو گیاهان یک لپه است. گلهای نر در بهار تشکیل سنبله های درازی می دهند و گلهای ماده تشکیل اعضا پیاله مانند قرمزی را می دهند که پس از باروری میوه فندق در داخل این پیاله ها تشکیل می شود. تکثیر این گیاه اکثر بوسیله قلمه یا خوابانیدن صورت می گیرد مغز دانه فندق به مصرف خوراک انسان می رسد و از آن روغنی هم می گیرند که در عطرسازی به کار می رود جلوز بندق شجره الجلوز جوز فنطس قوقن فندق آغاجی. یا فندق صحرایی. گونه وحشی درخت فندق را گویند که در جنگلها می روید فندق وحشی. یا فندق وحشی. فندق صحرایی. یا فندق هندی. گیاهی است از تیره بقولات که در غالب نواحی گرم آمریکا و افریقا و آسیا (از جمله جنوب ایران) می روید. شاخه هایش دارای خارهایی است برنگ زرد و در قاعده برگهایش نیز یک زوج خار کوچک دیده می شود. برگهایش مرکب و به بزرگی 30 سانتیمتر است. گلهایش زرد رنگ و میوه اش نیام و دارای یک تا دو دانه است. قسمت مورد استفاده این گیاه دانه های آنست که مورد استفاده طبی دارد. بعلاوه از دانه های آن میتوانند مقادیری روغن گیاهی استخراج کنند طعم دانه های این گیاه تلخ است ولی در طب به عنوان ضد کرم و ضد تب نوبه و تقویت از آن استفاده می کنند. گیاه مذبور در بلوچستان بمقدار زیاد میروید فندق هندی قارچ رته ریتهه اطیوط اطموط اطماط ریته تخم ابلیس، لب معشوق، سر انگشت محبوب. یا فندق سنجاب رنگ. زمین ارض. یا فندق سیم. ستاره کوکب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صنادیق
تصویر صنادیق
جمع صندوق، تبنگوها گنجه ها جمع صندوق جعبه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صنادید
تصویر صنادید
مهتران و بزرگان، اشراف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فناتیک
تصویر فناتیک
((فَ یا فِ))
متعصب افراطی در دین و مذهب یا یک فرقه و حزب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قنادیل
تصویر قنادیل
((قَ))
جمع قندیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصادیق
تصویر مصادیق
((مَ))
جمع مصداق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنادیق
تصویر زنادیق
((زَ))
جمع زندیق
فرهنگ فارسی معین