بلا و سختی. (منتهی الارب). داهیه. (اقرب الموارد) ، کار شگفت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، شکاف دهان. (منتهی الارب) ، چوب و شاخ که آن را دونیم نمایند جهت کمان، پس هر نیمه اش فلق باشد، کمانی که از نیمۀ شاخ و چوب سازند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
بلا و سختی. (منتهی الارب). داهیه. (اقرب الموارد) ، کار شگفت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، شکاف دهان. (منتهی الارب) ، چوب و شاخ که آن را دونیم نمایند جهت کمان، پس هر نیمه اش فلق باشد، کمانی که از نیمۀ شاخ و چوب سازند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
هرچه شکافته شود، از روشنی بامداد یا سپیدی آخر شب که سرخی آفتاب است، تمامۀ آفرینش، زمین پست میان دو پشته. ج، فلقان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جای فراخ. (منتهی الارب) ، زمین مطمئن میان دو پشته، و گفته اند فضاءبین دو ریگ. (اقرب الموارد) ، کندۀ زندان که بر پای زندانی نهند، شیر که در تگ قدح باقی ماند، شیر ترش شده و پاره پاره گردیده، شکاف کوه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، شکاف هر چیزی. ج، فلوق. (منتهی الارب). رجوع به فلق و فلق شود، سپیده دم. (منتهی الارب) (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی). صبح. (اقرب الموارد) : از رواح تا صباح و از فلق تا غسق بر سر کوی دوست معتکف و مجاور بودی. (سندبادنامه). از وقت لمعۀ فلق تا وقت مسقط شفق با طلایع مرگ به بازی درآمدند. (ترجمه تاریخ یمینی). از مطلع فلق تا مقطع شفق به حدود اسیاف خدود اصناف آن جمع می شکافتند. (ترجمه تاریخ یمینی)
هرچه شکافته شود، از روشنی بامداد یا سپیدی آخر شب که سرخی آفتاب است، تمامۀ آفرینش، زمین پست میان دو پشته. ج، فلقان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جای فراخ. (منتهی الارب) ، زمین مطمئن میان دو پشته، و گفته اند فضاءبین دو ریگ. (اقرب الموارد) ، کندۀ زندان که بر پای زندانی نهند، شیر که در تگ قدح باقی ماند، شیر ترش شده و پاره پاره گردیده، شکاف کوه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، شکاف هر چیزی. ج، فلوق. (منتهی الارب). رجوع به فَلْق و فِلْق شود، سپیده دم. (منتهی الارب) (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی). صبح. (اقرب الموارد) : از رواح تا صباح و از فلق تا غسق بر سر کوی دوست معتکف و مجاور بودی. (سندبادنامه). از وقت لمعۀ فلق تا وقت مسقط شفق با طلایع مرگ به بازی درآمدند. (ترجمه تاریخ یمینی). از مطلع فلق تا مقطع شفق به حدود اسیاف خدود اصناف آن جمع می شکافتند. (ترجمه تاریخ یمینی)
نیمه جدا، لپه از گیاهان این واژه در برخی فرهنگ های فارسی فلقه آمده نصف شی شکافته نیمه چیزی که از هم شکافته باشند. نصف شی شکافته، پاره چیزی قطعه، جمع فلق
نیمه جدا، لپه از گیاهان این واژه در برخی فرهنگ های فارسی فلقه آمده نصف شی شکافته نیمه چیزی که از هم شکافته باشند. نصف شی شکافته، پاره چیزی قطعه، جمع فلق
غیاث این واژه را جلق آورده و آن را تازی نمی داند زلغ چل زنی سر تراشیدن، خنده دندان نمای -1 ارضا کردن غریزه جنسی بوسایلغیر طبیعی، عملی که بوسیه آن بطور غیر طبیعی ارضا غریزه جنسی واقناع لذات شهوانی میشود. این عمل را ممکنست جوانان توسط دست یا وسایل دیگر در خفا انجام دهند
غیاث این واژه را جلق آورده و آن را تازی نمی داند زلغ چل زنی سر تراشیدن، خنده دندان نمای -1 ارضا کردن غریزه جنسی بوسایلغیر طبیعی، عملی که بوسیه آن بطور غیر طبیعی ارضا غریزه جنسی واقناع لذات شهوانی میشود. این عمل را ممکنست جوانان توسط دست یا وسایل دیگر در خفا انجام دهند