جدول جو
جدول جو

معنی فلالی - جستجوی لغت در جدول جو

فلالی(فَ)
جمع واژۀ فلّیّه. (منتهی الارب). مفرد آن را اقرب الموارد به کسر اول آورده است. رجوع به فلیه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جلالی
تصویر جلالی
مربوط به جلال، تقویم جلالی، تقویمی مرکب از دوازده ماه سی روزه و پنج روز اضافه در انتهای ماه دوازدهم. این تقویم به امر جلال الدین ملکشاه سلجوقی و به وسیلۀ عده ای از علمای نجوم ترتیب داده شد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلالی
تصویر کلالی
کوزه گری، سفال گری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چلالی
تصویر چلالی
سبدی که پنبۀ گلوله شده یا گلوله های نخ ریسیده را در آن بگذارند
فرهنگ فارسی عمید
(فَ)
جمع واژۀ فلّوجه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به فلوجه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دلالی
تصویر دلالی
داساری عمل دلال، پولی که از بابت حق دلال باو میپردازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلالی
تصویر زلالی
نوشگوارین، سپیده منسوب به زلال
فرهنگ لغت هوشیار
فری مهی، خورشیدی سال خورشیدی را در فارسی از آن روی جلالی گویند که هنگام شاهی جلال الدین ملکشاه بنیاد گذاری شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلالی
تصویر سلالی
دوده ای نژادی شاخه ای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علالی
تصویر علالی
جمع علیه، برواره ها بالا خانه ها
فرهنگ لغت هوشیار
بهمانه بهمانی فلان بهمان: بمیر ای حکیم از چنین زندگانی ازین زندگانی چو بمردی بمانی... . بجز مرگ در راه حقت که آرد زتقلید رای فلان و فلانی. در تداول بین فلان و فلانی فرقی است در فلان نوعی ابهام مندرج است اما اگر به کسی بگوید: از قول من بان آقا بگویید فلانی با شما کار دارد ابهام از میان می رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلالی
تصویر کلالی
منسوب به کلال، کوزه گر کاسه گر فخار: (با سنگ و تیغ دست کلالی چو یار شد خونریز تر چو استره آبدار شد)، (سیفی بدیعی)
فرهنگ لغت هوشیار
نو ماهی منسوب به هلال: بشکل هلال، نوعی ازتیرکه دسته آن بشکل هلال است، قطعه ایست از دایره، هلالی: هرگاه دوقوس ازدایره برسطح جسمی محیط شوندکه ازنصف دایره کوچکترباشد دراینصورت چنانکه انحداباین دو دریک طرف واقع شوند آن جسم راهلالی می نامند. کمانی خمیده، هلال شکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلانی
تصویر فلانی
شخص نامعلوم، جانشین کلمه ای رکیک که نخواهند از آن نام ببرند، کنایه از مطلقاً برایش اهمیت نداشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زلالی
تصویر زلالی
((زَ))
جمع زلّیّه، گستردنی، بساط
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فلفلی
تصویر فلفلی
Peppery
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فلفلی
تصویر فلفلی
poivré
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فلفلی
تصویر فلفلی
pedas
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فلفلی
تصویر فلفلی
เผ็ดร้อน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از فلفلی
تصویر فلفلی
wa pilipili
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از فلفلی
تصویر فلفلی
biberli
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از فلفلی
تصویر فلفلی
コショウの効いた
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از فلفلی
تصویر فلفلی
辣的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از فلفلی
تصویر فلفلی
מְפוּלפָּל
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از فلفلی
تصویر فلفلی
매운맛이 나는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از فلفلی
تصویر فلفلی
перченый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فلفلی
تصویر فلفلی
मिर्चदार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فلفلی
تصویر فلفلی
peperig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فلفلی
تصویر فلفلی
pepato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فلفلی
تصویر فلفلی
picante
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فلفلی
تصویر فلفلی
перчений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فلفلی
تصویر فلفلی
pieprzny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فلفلی
تصویر فلفلی
pfeffrig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فلفلی
تصویر فلفلی
apimentado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فلفلی
تصویر فلفلی
মরিচমাখা
دیکشنری فارسی به بنگالی