معنی فلانی
- فلانی
- شخص نامعلوم، جانشین کلمه ای رکیک که نخواهند از آن نام ببرند، کنایه از مطلقاً برایش اهمیت نداشتن
واژههای مرتبط با فلانی
فلانی
- فلانی
- بهمانه بهمانی فلان بهمان: بمیر ای حکیم از چنین زندگانی ازین زندگانی چو بمردی بمانی... . بجز مرگ در راه حقت که آرد زتقلید رای فلان و فلانی. در تداول بین فلان و فلانی فرقی است در فلان نوعی ابهام مندرج است اما اگر به کسی بگوید: از قول من بان آقا بگویید فلانی با شما کار دارد ابهام از میان می رود
فلانی
- فلانی
- بهمان، طرف، فلان، یارو
پلانی
- پلانی
- اسبی که اصیل نباشد اسب کندرو که لایق پالان باشد اسب و استر و جز آن که بر آن پالان نهند نه زین
کلانی
- کلانی
- کلان بودن، بزرگ بودن
فلانل
- فلانل
- نوعی پارچۀ نرم و ریزبافت پشمی
فلانه
- فلانه
- فلان، برای اشاره به شخص، جا یا هر چیز مبهم به کار می رود، بهمان، فلانی
فتانی
- فتانی
- در تازی نیامده شهر آشوبی حالت و کیفیت فتان فتنه انگیزی
فرانی
- فرانی
- نان کلیچه گرد و بزرگ، جمع فرانی
فلانه
- فلانه
- بهمانه بهمانی فلان، زنی غیر معلوم (مونث فلان) : صنما بیا که خسرو ز برای تست هر شب در دیده باز کرده که فلانه ای در آید. توضیح برساخته فارسی زبانان است