جدول جو
جدول جو

معنی فلء - جستجوی لغت در جدول جو

فلء
(ذَج ج)
تباه گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فلق
تصویر فلق
(پسرانه)
سپیده صبح، فجر، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فلک
تصویر فلک
کشتی، از وسایل نقلیه ای که روی آب حرکت می کند، به انواع مختلف بزرگ، کوچک، جنگی و مسافربری، کشتی نوح مثلاً وسیلۀ نجات دراصل نام کشتی بزرگی است که نوح پیغمبر ساخت و در طوفان عظیمی که رخ داد با آن جمعی از مردم و جانوران را نجات داد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فلق
تصویر فلق
سپیدۀ صبح، صد و سیزدهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۵ آیه، قل اعوذ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فلس
تصویر فلس
پولک
سکه ای رایج در بعضی کشورهای عربی مانند عراق
پول فلزی بسیار کم ارزش، سکۀ کم بها، پول خرد کم ارزش، پرپره، پاپاسی، پول سیاه، پشیز
فرهنگ فارسی عمید
چرخ، گردون سپهر، آسمان، جای گردش ستارگان و آلتی است چوبی که تسمه در وسط آن قرار داده کف پای بی ادبان و مجرمان را بدان بسته چوب زنند سپهر، ساخته فارسی گویان از فلق - کنده بند ابزاری برای شکنجه و آزار جاله کشتی، شسنک (صدف کوچک) کشتی سفینه
فرهنگ لغت هوشیار
فقاه: پوسته کنده پوسته ای که هنگام زایش از سر یا بینی کودک کنده شود پوست تنک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلح
تصویر فلح
شکافتن، شخم زدن، فریفتن، دغایی، لب کلفتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلذ
تصویر فلذ
جدا کردن، بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلز
تصویر فلز
مس سپید که از آن دیگهای ریخته سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلس
تصویر فلس
پشیز، فلوس، پول سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلش
تصویر فلش
فرانسوی تیر پیکان زبانزد هواپیمایی، خیز (سهم) در دانش هندسه
فرهنگ لغت هوشیار
ناگاه ایتالیایی تازی گشته ولت گیتیگ دان ایتالیایی یکان فشار کهربی
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه شکافته شود، از روشنی بامداد یا سپیدی آخر شب که سرخی آفتاب است، تمامه آفرینش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلع
تصویر فلع
کوفتگی پای ترگیدگی پای شکافتن بریدن، شکاف گود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلل
تصویر فلل
رخنه شمشیر رخنه روی شمشیر شکستگی: در شمشیر
فرهنگ لغت هوشیار
لب شکستگی در تیغ و شمشیر شیر اول حیوان نوزاییده که چون بر آتش نهند منجمد شود و مایه پنیر گردد آغور لبا: نو آیین مطربان داریم و بر بطهای گوینده مساعد ساقیان داریم و ساعدهای چون فله. (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلی
تصویر فلی
لشکر شکست خورده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلا
تصویر فلا
بیابان خشک کویر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلت
تصویر فلت
رهایی تیز رو اسپ، دلیر: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
بی حسی دست و پای، گشادگی میان هر دو پای و میان دندانهای پیش یا عام است، زمین گیری و از کار افتادگی و سستی دست و پا
فرهنگ لغت هوشیار
چایمان انگلیسی شار ریزش، لوره لور (سیل) زبانزد زمین شناسی انگلیسی گربه رو، تنوره دود کش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلک
تصویر فلک
((فُ لْ))
کشتی، سفینه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فلش
تصویر فلش
((فِ لِ))
تیر، پیکان، ناوک، چیزی که به شکل تیر باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فلق
تصویر فلق
((فَ لَ))
سپیده دم، زمین پست بین دو پشته، شکاف کوه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فلق
تصویر فلق
((فَ لْ))
شکافتن، شکاف دادن، شکاف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فلک
تصویر فلک
آسمان، سپهر، گردون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فله
تصویر فله
((فَ لَ یا فُ لَّ))
آغوز، شیر اول گاو یا گوسفند پس از زاییدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فلک
تصویر فلک
((فَ لَ))
فلکه، چوبی که در وسط آن ریسمان کوتاهی بسته شده بود که پای مجرم را در آن می بستند و می زدند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فله
تصویر فله
((فَ لُِ))
اجناسی که به صورت کیلویی و غیر بسته بندی فروخته شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فله
تصویر فله
((فُ))
شیری که از حیوان نوزاییده دوشند، آغوز، فرش، فرشه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فلس
تصویر فلس
((فَ لْ))
پول سیاه، پشیز، پولک های روی پوست ماهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فلش
تصویر فلش
پیکان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فلز
تصویر فلز
توپال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فلک
تصویر فلک
سپهر
فرهنگ واژه فارسی سره