- فقاه
- دانایی جستار دینی
معنی فقاه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فقیه و آگاه بودن در زمینۀ احکام شرعی
فقاهت در فارسی کیشدانی کیشدان گشتن، دانایی دانا گشتن
فقیه گردیدن، دانستن علم دین
یاد دادن
دین شناس
جمع ثقه، استوانان
پرهیزکاری
مهره های پشت، مهره های ستون فقرات
عالم به احکام شرع، متخصص در علم فقه
شرابی که از مویز، جو یا برنج گرفته می شد، آب جو
فقاع گشودن: باز کردن سر شیشۀ فقاع، کنایه از آروغ زدن، کنایه از لاف زدن
فقاع گشودن: باز کردن سر شیشۀ فقاع، کنایه از آروغ زدن، کنایه از لاف زدن
شکوفه، گل درخت میوه دار که پیش از روییدن برگ شکفته می شود، غنچه مثلاً شکوفهٴ هلو و زردآلو
فقیه ها، عالمان به احکام شرع، متخصصان در علم فقه، جمع واژۀ فقیه
لنگن، بیابان کوچک، شانه کوچک نیازمندی، فقر تنگدستی
مونث فتی زن جوان، کنیزک
رگبار
ناگاه گرفتن کسی را، ناگاه در آمدن بر کسی. یا موت (مرگ) فجاه. مرگ ناگهانی. ناگهان: فجاه در گذشت
فلات در فارسی پشته
دانا، دانشمند، دریابنده
اسبن گردن، باد ماهی از ماهیان
جمع فقیه دانشمندان
سوفار سوفار تیر
لاتینی تازی گشته خوک آبی گربه دریایی چانه کوچک
مهره پشت را گویند
بنکون سوراخ کون، شکوفه، پنجه پنجه دست، کمر بند هنج (حج)
گای (جماع)
گول مرد، پف ماهی ماهی نیل
شرابی که از مویز یا جو گرفته شود
بند درد (بند مفص)
یکان (واحد) فقار مهره پشت هر یک از مهره های پشت مهره پشت، جمع فقار
مهره های پشت جمع فقاره. مهره های پشت مهره های ستون فقرات. یا فقار ظهر. مهره های پشت. یا فقار عنق. مهره های گردن، یا فقار قطن. مهره های کمر
زدن کسی را
شکوفه هر گیاهی
فرو رفتگی پشت بر آمدگی سینه