جدول جو
جدول جو

معنی فغاک - جستجوی لغت در جدول جو

فغاک
ابله، نادان این واژه در آنندراج تازی دانسته شده پارسی است نادان، زدوده، هاژ، غر زاده موله زای ابله نادان، حرامزاده
فرهنگ لغت هوشیار
فغاک
((فَ یا فُ))
ابله، نادان، حرام زاده
تصویری از فغاک
تصویر فغاک
فرهنگ فارسی معین
فغاک
احمق، کودن، کم خرد، ابله، گول، غمر، سبک رای، بدخرد، تاریک مغز، کانا، کردنگ، انوک، غتفره، تپنکوز، خل، بی عقل، شیشه گردن، گردنگل، کاغه، کهسله، دنگل، چل، کم عقل، خرطبع، لاده، خام ریش، ریش کاو، دنگ، نابخرد، دبنگ برای مثال آن کت کلوخ روی لقب کرد خوب کرد / زیرا لقب گران نبود بر دل فغاک (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۳۵)
حرام زاده
تصویری از فغاک
تصویر فغاک
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مغاک
تصویر مغاک
حفره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فغان
تصویر فغان
(دخترانه)
افغان شیون، فریاد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فداک
تصویر فداک
(پسرانه)
نام روستایی در حجاز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زغاک
تصویر زغاک
شاخه درخت انگور شاخه درخت انگور شاخه مو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغاک
تصویر مغاک
گود، گودال، جای گود، برای مثال ابله و فرزانه را فرجام خاک / جایگاه هر دو اندر یک مغاک (رودکی - ۵۳۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فغان
تصویر فغان
آه، ناله، بانگ، فریاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زغاک
تصویر زغاک
شاخۀ تاک، شاخۀ رز، شاخۀ درخت انگور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتاک
تصویر فتاک
فاتک ها، دلیران، گستاخان، بی باکان، جمع واژۀ فاتک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتاک
تصویر فتاک
جمع فاتک، دلیران فرو گیرنده بسیار فتک، جمع فاتک دلیران
فرهنگ لغت هوشیار
پلید، چرکین چرکین چرکن چرک آلود پلید: همانا که چون تو فژاک آمدم و گر چون تو ابله فغاک آمدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فغان
تصویر فغان
کلمه تاسف یعنی آه، ای فریاد، دردا، امان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فغام
تصویر فغام
بوسه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فغار
تصویر فغار
نیزه در گذرنده نیزه تیز، جمع فغره، شکفتگان شکفته ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغاک
تصویر مغاک
جای فرو رفته و گود گودال: (به مغاکها و مغارات متوطن شوند) (مرزبان نامه. تهران. چا.: 196)، گودال عمیق خواه در خشکی و خواه در دریا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زغاک
تصویر زغاک
((زَ))
شاخه درخت انگور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فتاک
تصویر فتاک
((فُ تّ))
جمع فاتک، دلیران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراک
تصویر فراک
((فُ))
پشت، ظهر، مقابل رو، هیز، مخنث، پلید، پلشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراک
تصویر فراک
((فِ))
کت دنباله دار سیاه رنگ بلندی که در تشریفات و مراسم رسمی می پوشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فژاک
تصویر فژاک
((فَ))
چرکین، پلید، فزاک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فزاک
تصویر فزاک
((فَ))
چرکین، پلید، فژاک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فغان
تصویر فغان
((فَ))
آه، ناله، بانگ، فریاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغاک
تصویر مغاک
((مَ))
گودال، جای گود و عمیق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نغاک
تصویر نغاک
((نِ))
نادان، ابله، حرامزاده
فرهنگ فارسی معین
نوعی لباس رسمی مردانه که با کمر تنگ و دامن چاک دار که در تشریفات و مهمانی های رسمی می پوشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فژاک
تصویر فژاک
فژاگن، برای مثال زد کلوخی بر هباک آن فژاک / شد هباک او به کردار مغاک (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۶ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غاک
تصویر غاک
صدا و بانگ کلاغ، فتنه و آشوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاک
تصویر فاک
سالخورده، گول نادان
فرهنگ لغت هوشیار
دانه تلخه تلخه، کاه کاه گندم، لور آورد (لور لوره سیل)، غوره تبست غوره تپاهیده، شیر دوشیه چرمین، کاسه بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاک
تصویر غاک
صدای کلاغ، فتنه و آشوب
فرهنگ فارسی معین