- فعله
- کارگر ساختمانی، عمله، مزدور
معنی فعله - جستجوی لغت در جدول جو
- فعله
- کار زشت در تازی، مزدور در فارسی خوی (عادت)، جمع فاعل، پویندگان کارگران کنندگان یک دفعه فعل یک بار کردن، جمع فعلات، جمع فاعل کنندگان، کارگران عمله. توضیح مطرزی در المغرب گوید: یقال للذین یعملون فی طین او بنا او حفر الفعله و العمله، کارگر گلکار (مفرد گیرند) توضیح در تداول بسکون استعمال شود و صحیح نیست
- فعله ((فَ عَ لِ))
- جمع فاعل، کارگران، عمله، در فارسی به صورت مفرد به کار می رود
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کنونی
بد پوش زن بله بلی آری
اخگر، فروزینه
شترمرغ، همسر مرد
سرفیدن، سرخ زدگی در موی سر سعال سرفه
زبانه آتش، پاره آتش که میدرخشد
گوشت مرغوب، نرم و بدون استخوان
مؤنث واژۀ فیل، فیل مؤنث
مؤنث واژۀ فیل، فیل مؤنث
کنونی، در دستور زبان علوم ادبی دارای فعل
زبانۀ آتش، آنچه با آن آتش را مشتعل می کنند
شعله زدن: زبانه زدن، زبانه کشیدن آتش
شعله زدن: زبانه زدن، زبانه کشیدن آتش
در حال حاضر، اکنون، زمان یا لحظه ای که در آن هستیم، این زمان، این هنگام، همین دم، در این وقت، عجالتاً، فی الحال، حالیا، اینک، همیدون، ایدر، الآن، بالفعل، کنون، همینک، ایدون، الحال، ایمه، نون، حالا
از طریق کار و عمل، عملاً
از طریق کار و عمل، عملاً
سرگین جانوران، زیادی، اضافی، باقی مانده از هر چیز، بازمانده
سبزک ماهی
مونث فاعل جنباننده، برانگیزنده آغازنده مونث فاعل، یکی از قوای محرکه است و آن قوت محرکه عضلات است بطرف فعل. یا علت فاعله. یکی از علل چهار گانه و آن را علت محرکه نیز نامند. یا قوه فاعله. قوه ایست که اعصاب و عضلات را آماده بتحریک می سازد بقبض و بسط (کشیدن و رها کردن)، اراده
زبان دراز زن گشنی گشنیدن ورتکی
مونث فعلی پویه ای، کنونی مونث علی. یا قوه فعلیه. نیرو قوت
پویه ای، کنونی منسوب به فعل مربوط به فعل، کنونی: کارهای فعلی
مجازاً بمعنی اکنون، فی الحال، حالا، اکنون از روی فعل فعلا، حالا اکنون
بقیه و زائد، مانده چیزی، بازمانده
از ریشه پارسی ماده پیل فرانسوی پشت ماز گوشتی لطیف و لغزان که در حیوان قرار دارد و از آن مخصوصا برای کباب استفاده می کنند
مادگی تکمه، دسته آبتابه، ستیغ، خر سنگ
کنش، کارواژه
وهان بن انگیزه، بیماری، کار نو و ای این سه وات در تازی حروف العله نامیده می شوند دستاویز بهانه، هوو سر گشتگی، سرزنش شنیدن، گرسنگی، ستیهیدن، هاژیدن، دشروانی سر گشته، دشروان (پلید نفس) علت. یا حروف عله. الف واو یاء
لب شکستگی در تیغ و شمشیر شیر اول حیوان نوزاییده که چون بر آتش نهند منجمد شود و مایه پنیر گردد آغور لبا: نو آیین مطربان داریم و بر بطهای گوینده مساعد ساقیان داریم و ساعدهای چون فله. (منوچهری)
حرکت مردم، کردار، عمل