جدول جو
جدول جو

معنی فظ - جستجوی لغت در جدول جو

فظ
(فَ)
رمز فظاهرٌ. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
فظ
درشتخوی ترشروی: مرد، آب شکنبه، گراز ماهی
تصویری از فظ
تصویر فظ
فرهنگ لغت هوشیار
فظ
((فَ ظّ))
درشت خو و بدزبان
تصویری از فظ
تصویر فظ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حافظ
تصویر حافظ
(پسرانه)
نگهبان، آنکه تمام یا بخشی از قرآن را از حفظ کرده است، لقب شاعر بزرگ قرن هشتم، خواجه شمس الدین محمد شیرازی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حافظ الدین
تصویر حافظ الدین
(پسرانه)
آنکه محافظ و نگهبان دین است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فظیع
تصویر فظیع
بسیار زشت، آب زلال و گوارا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فظاعت
تصویر فظاعت
از حد درگذشتن در رسوایی و زشتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فظاظت
تصویر فظاظت
زشت خویی، تندخویی، بدزبانی، خشونت
فرهنگ فارسی عمید
(فَ)
آب گشن و منی زن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
به رسوایی انجامیدن کار، از حد درگذشتن در رسوایی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به فضاحت شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
بزرگ شمردن کار را و بر طاقت خود انجام آن را اعتماد نکردن، پر شدن ظرف. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، تنگ گردیدن کار و درماندن در سرانجام آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
درشتخوی گردیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به فظاط و فظاظه شود
لغت نامه دهخدا
(فَ یِ)
رسوایی ها. فضایح: اسرار بدایع و صنایعباستار فجایع و فظایع پوشیده گشتی. (تاریخ بیهق)
لغت نامه دهخدا
(دَهَْ یْ)
درشت خوی گردیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). فظاظه. فظظ. فظ. رجوع به این مدخل ها در ردیف خود شود
لغت نامه دهخدا
درشتخوی گردیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). فظاظ. رجوع به فظاظ و فظظ شود
لغت نامه دهخدا
(فُ ظَ)
پاره ای از آب نر، پاره ای از هر چیزی. (منتهی الارب). قطعه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ ظَ)
درشتخویی: سلطان سعید را از فظاظت خوئی و درشتی عادت وخامت حاصل آمد. (جهانگشای جوینی). رجوع به فظاظه شود
لغت نامه دهخدا
(فَظْیْ)
زه دان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
کار زشت و سخت از حد درگذشته در زشتی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آب شیرین و آب زلال. (منتهی الارب). آب گوارا و گویند آب زلال و ضد آن مضاض است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فظاعه
تصویر فظاعه
فظاعت در فارسی بیش رسوایی، به رسوایی کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فظاعت
تصویر فظاعت
از حد تجاوز کردن در شناعت و بدی، شناعت بدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فظیع
تصویر فظیع
کار زشت و به معنی آب گوارا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فظیظ
تصویر فظیظ
آب گشن، آب زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فظاظ
تصویر فظاظ
درشتخوی گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فظاظت
تصویر فظاظت
درشت خوی گردیدن، درشت خویی بدزبانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فظاظه
تصویر فظاظه
پاره پاره ای از چیزی فظاظت در فارسی درشت خویی بد زبانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فظاظت
تصویر فظاظت
((فَ ظَ))
درشت خوی و بد زبان شدن، درشت خویی، بدزبانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فظیع
تصویر فظیع
((فَ))
کاری که در شناعت و بدی از حد درگذشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فظاعت
تصویر فظاعت
((فَ عَ))
شناعت، بدی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحت اللفظی
تصویر تحت اللفظی
واژه به واژه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حفظ کردن
تصویر حفظ کردن
از بر کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حفظ الصحه
تصویر حفظ الصحه
بهداشت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حفظ
تصویر حفظ
نگه داری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حافظه
تصویر حافظه
ویر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محافظت
تصویر محافظت
پیره
فرهنگ واژه فارسی سره