جدول جو
جدول جو

معنی فضخ - جستجوی لغت در جدول جو

فضخ(دَ)
شکستن چیزی را. و لایکون الا فی شی ٔ اجوف، سر شکستن کسی را، کور کردن چشم کسی را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، یکباره ریختن آب را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فضه
تصویر فضه
(دخترانه)
نقره سیم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فضل
تصویر فضل
(پسرانه)
برتری دانش، اخلاق، و هنر، لطف، توجه، رحمت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرخ
تصویر فرخ
(دخترانه و پسرانه)
شاد، تابان، زیبا، خجسته، مبارک، فرخنده، نام یکی از امیران سیستان در عهد سلجوقیان، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از مرزبانان خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فضا
تصویر فضا
فضا (Atmosphere) حال و هوا و حس کلی صحنه که متاثر از یک یا مجموعه ای از عوامل زیر است: صحنه آرایی، نوع لباس ها، نوع آرایش و گریم بازیگران، رنگ های به کار رفته در صحنه، سبک بازیگری، زاویه بندی و کادر بندی و نوع حرکت دوربین، نوع تدوین و صدا.در فیلم های تاریخی، فانتزی، ترسناک، علمی- تخیلی و مهیج، فضاسازی بسیار مهم است زیرا بار اصلی این فیلم ها بر دوش فضا سازی است.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از فرخ
تصویر فرخ
جوجه، بچۀ هر پرنده که تازه از تخم درآمده باشد به ویژه مرغ خانگی، جوزه، جوژه، چوزه، فره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فضل
تصویر فضل
مقابل نقص، کمال، دانش، علم، برتری، بخشش، احسان، نیکویی، افزونی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فسخ
تصویر فسخ
بر هم زدن معامله، باطل کردن پیمان یا بیع، باطل کردن، نقض کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رضخ
تصویر رضخ
بخشش کم، عطای اندک، خبری که بشنوند و باور نکنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرخ
تصویر فرخ
مبارک، میمون، خجسته، زیباروی، کامیاب، خوشبخت، محترم، ارجمند، بزرگوار، خوشایند، نیک، خوشا، نیکا، حبذا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فضه
تصویر فضه
سیم، نقره
فرهنگ فارسی عمید
جهان سه بعدی بی کران که اجسام و رویدادها در آن هستند یا اتفاق می افتند، ناحیۀ آن سوی جو یا منظومۀ شمسی، محیط مثلاً فضای اختناق آور، ساحت مثلاً فضای منزل دم دارد
فرهنگ فارسی عمید
(مَ ضَ)
واحد مفاضخ. (اقرب الموارد). رجوع به مفاضخ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فضل
تصویر فضل
برتری، رجحان، مقابل نقص، بخشش
فرهنگ لغت هوشیار
زایل گردانیدن دست کسی را از جائی، تباه گردیدن، برهم زدن معامله و پیمان، باطل کردن پیمان
فرهنگ لغت هوشیار
بخشش اندک فغیازک، بهره از پروه (غنیمت جنگی) عطای اندک دادن، سهمی از غنائم جنگی که - طبق مقررات اسلامی - بکسانی که در جنگ شرکت کرده اند دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتخ
تصویر فتخ
سست بندی سستی بند ها (بند مفصل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرخ
تصویر فرخ
مبارک، خجسته، میمون ومبارک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فضح
تصویر فضح
رسوا کردن، دمیدن سپیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فضی
تصویر فضی
نکره ای سیمین از نقره (ساخته) سیمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فشخ
تصویر فشخ
سیلی زدن، دروغ در بازی، ستم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فضوخ
تصویر فضوخ
می مرد افکن
فرهنگ لغت هوشیار
نکره (نقره این واژه سغدی و پارسی است) آسیم سیم از توپال ها، نامی که بر زنان نهند نقره سیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فنخ
تصویر فنخ
چیره گشتن چیرگی، خوار کردن، شکستن استخوان: بی خون آلودگی
فرهنگ لغت هوشیار
دوشاب انگور، می غوه، شیر آبکی، چشم بر کنده، می خرما، شکسته، شکافته
فرهنگ لغت هوشیار
میدان و عرصه، فضا در فارسی اسپاش وای دروای، فراخنای گشاده پهن مکان وسیع زمین فراخ ساحت، مکانی که کره زمین در منظومه شمسی اشغال می کند، خوراک در هم خرواک آمیخته، فرمانروا مکان وسیع زمین فراخ ساحت، مکانی که کره زمین در منظومه شمسی اشغال می کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رضخ
تصویر رضخ
((رَ))
عطای اندک دادن، سهمی از غنایم جنگی برای کسانی که در جنگ شرکت کرده اند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرخ
تصویر فرخ
((فَ رْ))
جوجه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فسخ
تصویر فسخ
((فَ سْ))
باطل کردن، نقض کردن، جداجدا کردن، تباه گردانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فضی
تصویر فضی
((فِ ضّ))
از نقره (ساخته)، سیمین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فضه
تصویر فضه
((فِ ضِّ))
نقره، سیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فضل
تصویر فضل
((فَ ضْ))
کمال، افزونی، رجحان، برتری، نیکویی، بخشش، معرفت، دانش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فضا
تصویر فضا
((فَ))
مکان فراخ، زمین وسیع، کیهان، آن سوی جوّ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرخ
تصویر فرخ
((فَ رُّ))
خجسته، مبارک، زیبا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فضا
تصویر فضا
اسپاش، کیهان، فراسو، فرامون
فرهنگ واژه فارسی سره