جدول جو
جدول جو

معنی فسیس - جستجوی لغت در جدول جو

فسیس
(فَ)
سست خرد. (منتهی الارب). ضعیف العقل. (اقرب الموارد) ، سست اندام. ج، فسس. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
فسیس
سست خرد، سست اندام
تصویری از فسیس
تصویر فسیس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فسوس
تصویر فسوس
افسوس، برای مثال دیو بگرفته مر تو را به فسوس / تو خوری بر زیان مال افسوس (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فسیح
تصویر فسیح
فراخ، وسیع، جای فراخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فریس
تصویر فریس
حلقه ای کوچک و چوبی که برای بستن بار در سر ریسمان می بندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فسیل
تصویر فسیل
فسیله ها، نهال ها، نهال های خرما، جمع واژۀ فسیله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دسیس
تصویر دسیس
کسی که برای کسب خبر، پنهانی به جایی فرستاده شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رسیس
تصویر رسیس
ثابت و استوار، خبری که درستی آن ثابت نشده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
بخیل، فرومایه، پست، لئیم، رذل، دنی، سفله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فسوس
تصویر فسوس
بازی و ظرافت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قسیس
تصویر قسیس
کشیش، مهتر ترسایان و دانشمند آنها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسیس
تصویر کسیس
می خرما، بوزه می جو، نان شکسته، گرد گوشت: گوشت خشک کوبیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسیس
تصویر مسیس
سودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هسیس
تصویر هسیس
کوفته ریزه ریزه، سخن پنهان، سخن نرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فسیح
تصویر فسیح
جای وسیع و فراخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فسیخ
تصویر فسیخ
سست کار فرو گذارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فسید
تصویر فسید
تباه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فسیط
تصویر فسیط
بریده جدا شده، دمچه خرما، چیده ناخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فسیل
تصویر فسیل
آثار و بقایای موجودات زنده قدیم مانند استخوان، دندان، صدف و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسیس
تصویر حسیس
کشته مرده، آواز نرم، آوای آتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فریس
تصویر فریس
کشته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دسیس
تصویر دسیس
گند بغل، انیشه (جاسوس) ، کباب، فریبکاری پوشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسیس
تصویر اسیس
تای تایگانه، بن بنیاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
ناکس، فرومایه، دون، پست، حقیر، رذل، سبکمایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طسیس
تصویر طسیس
جمع طس، از ریشه پارسی تشت ها
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی رخساره چگونگی اشکوب های زمین این واژه را بیرونی در التفهیم در پیوند با ماه و خور به کار برده است فاسیسها بعدهایی است قمر را از شمس که منجمان آن را نگاه دارند. ابوریحان گوید: آنجایها حال گشتن است اندر هوا همچنان که بحران های بیماری را زاویه های هشت سو نگاه دارند از جایگاه قمر باغاز علت بربرجی و نیم فضله تا چنین باشد مه ص قله قف ر که ع شیه ش. و قاسیهایی که قمر را بافتاب باشد اجتماع است و استقبال. و دوازده درجه پیش و پس از هر یکی و چهل و پنج پیش و پس از هر یکی و دو تربیع و چون همه را بتوالی البروج گیری چنین باشد: یب مه ص قله قسح قف قصب ر که رع شیه شمح شس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فسیق
تصویر فسیق
فاسق بنگرید به فاسق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
((خَ))
فرومایه، بخیل، جمع خساس، اخسه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فریس
تصویر فریس
((فَ))
کشته و از هم دریده شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فریس
تصویر فریس
حلقه ای است از چوب که برای بستن بار در سر ریسمان بندند، چنبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فسیل
تصویر فسیل
((فُ))
سنگواره، بقایای موجودات زنده دوران گذشته که در طبقات مختلف زمین به جا مانده است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فسیح
تصویر فسیح
((فَ))
فراخ، جای فراخ و وسیع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فسوس
تصویر فسوس
((فُ))
افسوس، دریغ، ریشخند، استهزاء
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قسیس
تصویر قسیس
((قِ سُِ))
کشیش، مهتر ترسایان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خسیس
تصویر خسیس
کنس
فرهنگ واژه فارسی سره