معنی فریس - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با فریس
فریس
- فریس
- حلقه ای کوچک و چوبی که برای بستن بار در سر ریسمان می بندند
فرهنگ فارسی عمید
فریس
- فریس
- حلقه ای است از چوب که برای بستن بار در سر ریسمان بندند، چنبر
فرهنگ فارسی معین
فریس
- فریس
- فریز که گیاه خوشبو باشد. (برهان). فریز، فریژ. رجوع به این مرادف ها شود، گوشت قدید. (برهان). فریز. فریش. رجوع به فریز و فریش شود
لغت نامه دهخدا