- فساییدن
- افسون کردن، جادو کردن، رام کردن
معنی فساییدن - جستجوی لغت در جدول جو
- فساییدن
- جادو کردن، رام کردن
- فساییدن ((فَ دَ))
- افساییدن، افسون کردن، جادو کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
رام کردن، افسون کردن، غلبه کردن در سحر و جادو
افسون، رام کردن
باز ایستادن از کار
فرسودن، ساییده شدن، به تدریج از میان بردن، ضعیف و ناتوان کردن، مقابل افزودن، کم شدن، برای مثال فزودگان را فرسوده گیر پاک همه / خدای عزّوجل نه فزود و نه فرسود (ناصرخسرو - ۳۱)
افزودن، زیاد کردن، زیاده کردن، بیشتر کردن، بیشتر شدن، افزون شدن
فرساینده فرسوده فرسایش) ساییدن مالیدن، کهنه کردن، پوسیده کردن، زدودن، محو کردن نابود کردن، کاستن کم کردن، لگد زدن، آزار رسانیدن اذیت کردن، ساییده شدن 10 کهنه شدن، پوسیده شدن، عاجز شدن مانده گشتن
افزودن
ساییدن، فسان کردن
کنایه از کسی که تعب و محنت روزگار را ندیده و نچشیده باشد، محبوب، مستور
کوبیدن و نرم کردن، سودن، برای مثال فضل و هنر ضایع است تا ننمایند / عود بر آتش نهند و مشک بسایند (سعدی - ۱۲۰) ، به هم مالیدن دو چیز، چیزی را ساو دادن و چرک یا زنگ آن را زدودن، سوهان زدن
لمس کردن
مصرف کردن
تماس پیدا کردن، لمس کردن
مشروب کردن آب دادن
آلودن
رها کردن
سخن گفتن گفتن، کلام بی معنی گفتن سخن نادرست گفتن، آواز کردن
احترام گذاشتن
اثر گذاشتن، تاثیر کردن، اثر کردن
آراستن
آسودن
ربودن
چیزی را بدست کسی دادن تسلیم کردن، کسی را بجایی یا نزد کسی بردن، چیزی را بچیزی متصل کردن، ابلاغ کردن خبر یا پیامی، پروراندن بالغ کردن
پاکیزه ساختن، جلا دادن
ستودن ستایش کردن
لمس کردن، دست مالیدن
آب دادن کشت و باغ مشروب کردن سقایت