جدول جو
جدول جو

معنی فساییدن

فساییدن((فَ دَ))
افساییدن، افسون کردن، جادو کردن
تصویری از فساییدن
تصویر فساییدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فساییدن

فساییدن

فساییدن
فسونگری کردن. (انجمن آرا). افسون کردن و رام نمودن. (برهان) ، مالیدن و رام کردن. (انجمن آرا). افساییدن. در این معنی مصحف فسانیدن و مشتق از فسان به معنی حجرالمسن است
لغت نامه دهخدا

فرساییدن

فرساییدن
فرسودن، ساییده شدن، به تدریج از میان بردن، ضعیف و ناتوان کردن، مقابلِ افزودن، کم شدن، برای مِثال فزودگان را فرسوده گیر پاک همه / خدای عزّوجل نه فزود و نه فرسود (ناصرخسرو - ۳۱)
فرساییدن
فرهنگ فارسی عمید

فزاییدن

فزاییدن
افزودن، زیاد کردن، زیاده کردن، بیشتر کردن، بیشتر شدن، افزون شدن
فزاییدن
فرهنگ فارسی عمید

فرساییدن

فرساییدن
فرساینده فرسوده فرسایش) ساییدن مالیدن، کهنه کردن، پوسیده کردن، زدودن، محو کردن نابود کردن، کاستن کم کردن، لگد زدن، آزار رسانیدن اذیت کردن، ساییده شدن 10 کهنه شدن، پوسیده شدن، عاجز شدن مانده گشتن
فرهنگ لغت هوشیار