جدول جو
جدول جو

معنی فرونکث - جستجوی لغت در جدول جو

فرونکث
شهرکی است (به ماوراءالنهر) که اندر وی مسلمانان و ترکانند و جای بازرگانان است. (حدود العالم). این شهراز بخشهای ایالت فرغانه است. رجوع به فرغانه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرواک
تصویر فرواک
(پسرانه)
پیشگفتار، پیش سخن، نام پسر سیامک پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فروشنک
تصویر فروشنک
(دخترانه)
نام نتیجه ایرج پسر فرویدن پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرانک
تصویر فرانک
(دخترانه)
پروانه، از شخصیتهای شاهنامه، نام مادر فریدون پادشاه پیشدادی و همسر آبتین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرونگر
تصویر فرونگر
آنکه به پایین نگاه کند، کنایه از تنگ چشم، دون همت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرانک
تصویر فرانک
سیاه گوش، پروانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرانک
تصویر فرانک
واحد پول کشورهای فرانسه، سویس، بلژیک و چند کشور افریقایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فروکش
تصویر فروکش
فروکش کردن، فروکش کردن مثلاً کنایه از فرود آمدن، پایین آمدن، به پایین کشیدن، عنان کشیدن و در جایی فرود آمدن، فروریختن چاه، قنات و مانند آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درونک
تصویر درونک
درونج، گیاهی با ساقۀ بلند و مجوف که روی زمین می خوابد، برگ های شبیه برگ بادام، گل های زرد رنگ، ریشۀ گره دار و به شکل عقرب و طعم تلخ که در طب به کار می رود، درونک عقربی، درونه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فروشک
تصویر فروشک
بلغور، گندمی که آن را در دستاس بریزند و بگردانند که خرد شود اما آرد نشود، گندم نیم کوفته، دانۀ نیم کوبیده، فروشه، افشه، برغول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فروند
تصویر فروند
واحد شمارش هواپیما، کشتی، هلی کوپتر و مانند آن مثلاً سه فروند هواپیما، سکان کشتی، چوبی که پشت در قرار بدهند که در باز نشود، کلون
فرهنگ فارسی عمید
(فْرا /فِ)
نام سکه ای است از ملک فرانسه. (آنندراج از مسافرت نامۀ شاه ایران). واحد پول در فرانسه، بلژیک و سویس. (از فرهنگ آکسفورد). مأخوذ از نام فرانکوروم رکس پادشاه فرانسویان است که برای نخستین بار سکه زد. (از فرهنگ زبان امریکایی وبستر)
لغت نامه دهخدا
(فْرا / فِ)
یک فرد قبیلۀفرانکها که اصلاً از قبایل ژرمن بودند و امپراطوری فرانکی را به وجود آوردند و در حدود قرن نهم میلادی بر سراسر فرانسه، آلمان و ایتالیای امروز فرمانروایی داشتند. (از فرهنگ وبستر) ، در یونان و کشورهای اسلامی این واژه به مردم اروپای غربی اطلاق میشود. (از فرهنگ زبان امریکایی وبستر). در زبان فارسی و متون متأخر آن ’فرانک’به صورت ’فرنگ’ و ’فرنگستان’ عنوان ممالک اروپای غربی است نه عنوان مردم آن. مردم اروپا را ایرانیان فرنگی میگویند. رجوع به فرنگ، فرنگستان و فرنگی شود
لغت نامه دهخدا
(فَرَ)
نام یکی از دهات قدیم همدان است. (از نزهه القلوب حمداﷲ مستوفی چ لیدن ص 72). در مآخذ جغرافیایی متأخر نام آن نیست
لغت نامه دهخدا
(فَ مَ)
حمید بن فروه بن فرمنک وراق، مکنی به ابومحمد. از مردم بخارا و وراق ابوحذیفه اسحاق بن بشر بود. از ابن مبارک و ابن عینهروایت دارد و فرزندش ابوعبدالله محمد و جز او را از وی روایت است. (اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 208)
لغت نامه دهخدا
(فْرُ /فُ رُ تُ)
نویسندۀ رومی که پس از سال 175 میلادی درگذشت. نامه هایی که درسدۀ نوزدهم میلادی از وی به دست آمده است حاوی نکات مهمی درباره رم قدیم و بخصوص روابط رم با پارتهاست. رجوع به ایران باستان تألیف پیرنیا ص 2180 شود
لغت نامه دهخدا
(فُ جَ)
گرانی و سنگینی که در خواب بر مردم افتد و به عربی کابوس و عبدالجنه گویند. (برهان). فرنجک. فرهانج. (حاشیۀ برهان چ معین) ، اطراف دهان و پیرامونش آن را نیز گفته اند از جانب بیرون. (برهان). فرنج. فرهانج. (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(فَ نَ)
سنگی که بر کنگره های قلعه و حصار گذارند تا چون دشمن به پای دیوار آید بر سرش اندازند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سرونک
تصویر سرونک
سروی کوچک آنتن کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرونت
تصویر فرونت
رخسار، جبهه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرونگر
تصویر فرونگر
آنکه به پایین نگاه کند مقابل زبرنگر، دون همت
فرهنگ لغت هوشیار
چوبی که در پس در اندازند تا گشوده نشود، سکان کشتی، بادبان کشتی، واحد برای شمارش کشتی و هواپیما: دو فروند کشتی سه فروند هواپیما
فرهنگ لغت هوشیار
غله ای که در آسیا اندازند تا خرد شود و بشکند و از آن طعام کرده بخورند بلغور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فروکش
تصویر فروکش
پائین کشنده
فرهنگ لغت هوشیار
چوبی که در پس در اندازند تا گشوده نشود، سکان کشتی، بادبان کشتی، واحد برای شمارش کشتی و هواپیما: دو فروند کشتی سه فروند هواپیما
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است دارای ساقه بلند و مجوف که بر زمین میخوابد. برگهای آن شبیه بادام و گلهایش زرد است و ریشه اش گره دار و بهیئت عقرب و طعمش تلخ است و در پزشکی مصرف دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرانک
تصویر فرانک
واحد پول فرانسه و سویس فرانسوی شهروای فرانسه بلژیک سویس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرونگر
تصویر فرونگر
((~. نِ گَ))
کسی که به پایین نگاه کند، تنگ چشم، دون همت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فروند
تصویر فروند
((فَ وَ))
چوبی که در پس می انداختند تا در باز نشود، سکان کشتی، بادبان کشتی، واحد شمارش کشتی و هواپیما، فرونده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فروکش
تصویر فروکش
((فُ کِ یا کَ))
فرو کشیدن، فرو کشنده
فرهنگ فارسی معین
((فَ یا فُ شَ))
غله ای که در آسیا اندازند تا خرد شود و بشکند و از آن طعام کرده بخورند، بلغور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرانک
تصویر فرانک
((فِ))
واحد پول کشورهای فرانسه، سوئیس، بلژیک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرونده
تصویر فرونده
((فَ. وَ دِ))
فروند، چوبی که در پس می انداختند تا در باز نشود، سکان کشتی، بادبان کشتی، واحد شمارش کشتی و هواپیما
فرهنگ فارسی معین
از توابع بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
از دهستان سجارود بابل
فرهنگ گویش مازندرانی