فروکش کردن، فروکش کردن مثلاً کنایه از فرود آمدن، پایین آمدن، به پایین کشیدن، عنان کشیدن و در جایی فرود آمدن، فروریختن چاه، قنات و مانند آن فروکش کردن، فروکش کردن مثلاً کنایه از فرود آمدن، پایین آمدن، به پایین کشیدن، عنان کشیدن و در جایی فرود آمدن، فروریختن چاه، قنات و مانند آن