- فروماندگی
- درماندگی، بیچارگی، ناتوانی
معنی فروماندگی - جستجوی لغت در جدول جو
- فروماندگی
- درماندگی، بیچارگی
- فروماندگی ((~. دِ))
- بیچارگی، ناتوانی، درنگ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
انتظار، درنگ، درماندگی عجز، نیازمندی، بینوایی، دلشکستگی یاس
اضطرار، عجز
بیچارگی، واماندگی
عاجز شدن
شغل و عمل فرمانده، حکومت
بیچارگی، ناتوانی، عجز، تنگ دستی
درمانده، بیچاره، عاجز، ناتوان، خسته
عمل و شغل فرمانده حکومت امارت امیری، ریاست واحدی از سربازان
ناکسی، خساست، رذالت
متحیر، سرگشته، سراسیمه
درد شکم و روده و احشا
پستی، خواری
درخشندگی، روشنی
Salesmanship
Captainship, Commandership
capitânia, comando
(PT) habilidade de vender
капитанство , командование
умение продавать
(DE) Verkaufsfähigkeit
Kapitänschaft, Kommando
(PL) umiejętności sprzedaży
kapitaństwo, dowodzenie
капітанство , командування
майстерність продажу
(ES) habilidad para vender
capitanía, mando
capitainerie, commandement