جدول جو
جدول جو

معنی فروافکندن - جستجوی لغت در جدول جو

فروافکندن
(دَ کَ دَ)
به زیر افکندن. پایین افکندن. مقابل برافکندن. (یادداشت بخط مؤلف) :
گر بلندی در او کرد چنین پست ترا
خویشتن چونکه فرونفکنی از کوه بلند.
ناصرخسرو.
فروافکند سوی فرزند خویش
نبرّد دل از مهر پیوند خویش.
نظامی.
فروافکند سر در محنت خویش
نشسته تشنه و دریاش در پیش.
عطار
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پر افکندن
تصویر پر افکندن
کنایه از اظهار خوف، عجز و زبونی کردن، پر ریختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرا افکندن
تصویر فرا افکندن
به میان آوردن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ تَ / تِ کَ دَ)
افشاندن. پخش کردن
لغت نامه دهخدا
(دَ تَ / تِ شُ دَ)
بزیر افتادن. سقوط. (یادداشت بخط مؤلف) :
چون رسولانش ده گام بتعجیل زنند
قیصر از تخت فروافتد و خاقان از گاه.
منوچهری.
بسان گوسپند کشته بر جای
فروافتاد و میزد دست بر پای.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دِ گَ گَ تَ)
افکندن:
من شست به دریا فروفکندم
ماهی برمید و ببرد شستم.
معروفی بلخی.
رجوع به فروافکندن شود
لغت نامه دهخدا
(دَعْ کَ دَ)
بپایین انداختن. فرودآوردن.
- سر فرودافکندن، سر به پایین انداختن فکر کردن را: امیرالمؤمنین سر فرودافکند و زمانی ببود. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(دَ اَ تَ)
به میان آوردن: بار داد و وزیر و سپهسالار و اعیان حاضر آمدند و از این حدیث فراافکند. (تاریخ بیهقی). رجوع به فرا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فرو افکندن
تصویر فرو افکندن
فرو انداختن به پایین افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرا افکندن
تصویر فرا افکندن
به میان آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر افکندن
تصویر پر افکندن
بال و پر ریختن مرغان پر ریختن، مانده شدن عاجز شدن مقهور شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرا افکندن
تصویر فرا افکندن
((~. اَ کَ دَ))
به میان آوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرو افکندن
تصویر فرو افکندن
((فُ. اَ دَ))
به زیر انداختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرتوافکندن
تصویر پرتوافکندن
يشع
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از پرتوافکندن
تصویر پرتوافکندن
Beam
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پرتوافکندن
تصویر پرتوافکندن
rayonner
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پرتوافکندن
تصویر پرتوافکندن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پرتوافکندن
تصویر پرتوافکندن
放射する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پرتوافکندن
تصویر پرتوافکندن
излучать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پرتوافکندن
تصویر پرتوافکندن
strahlen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پرتوافکندن
تصویر پرتوافکندن
تابناکی پھیلانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از پرتوافکندن
تصویر پرتوافکندن
বিকিরণ করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از پرتوافکندن
تصویر پرتوافکندن
kutangaza
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از پرتوافکندن
تصویر پرتوافکندن
ışın yaymak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از پرتوافکندن
تصویر پرتوافکندن
방출하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از پرتوافکندن
تصویر پرتوافکندن
לקרן
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پرتوافکندن
تصویر پرتوافکندن
promieniować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پرتوافکندن
تصویر پرتوافکندن
चमकाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پرتوافکندن
تصویر پرتوافکندن
memancarkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پرتوافکندن
تصویر پرتوافکندن
เปล่งแสง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پرتوافکندن
تصویر پرتوافکندن
uitstralen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پرتوافکندن
تصویر پرتوافکندن
випромінювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پرتوافکندن
تصویر پرتوافکندن
irradiar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پرتوافکندن
تصویر پرتوافکندن
irradiare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پرتوافکندن
تصویر پرتوافکندن
irradiar
دیکشنری فارسی به پرتغالی