جدول جو
جدول جو

معنی فروافکندن

فروافکندن
(دَ کَ دَ)
به زیر افکندن. پایین افکندن. مقابل برافکندن. (یادداشت بخط مؤلف) :
گر بلندی در او کرد چنین پست ترا
خویشتن چونکه فرونفکنی از کوه بلند.
ناصرخسرو.
فروافکند سوی فرزند خویش
نبرّد دل از مهر پیوند خویش.
نظامی.
فروافکند سر در محنت خویش
نشسته تشنه و دریاش در پیش.
عطار
لغت نامه دهخدا