ده کوچکی است از دهستان قلعه عسکر بخش مشیز شهرستان سیرجان، واقع در 35هزارگزی جنوب خاوری مشیز و سر راه مالرو قلعه عسکر به مشیز. دارای 42 تن سکنه است و ساکنین آن از طایفۀ گودری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان قلعه عسکر بخش مشیز شهرستان سیرجان، واقع در 35هزارگزی جنوب خاوری مشیز و سر راه مالرو قلعه عسکر به مشیز. دارای 42 تن سکنه است و ساکنین آن از طایفۀ گودری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
شاخۀ پاجوش درخت که آن را در زمین می خواباندند و قسمت پایین آن را زیر خاک می کردند تا ریشه بدواند، شاخۀ تاک که در زیر زمین می کردند و سر آن را از جای دیگر بیرون می آوردند، فرنج بختک، کابوس، رؤیای وحشتناک توام با احساس خفگی و سنگینی بدن که انسان را از خواب می پراند، خفج، سکاچه، برفنجک، برخفج، فدرنجک، خفتک، خفتو، کرنجو، درفنجک، فرنجک، برغفج
شاخۀ پاجوش درخت که آن را در زمین می خواباندند و قسمت پایین آن را زیر خاک می کردند تا ریشه بدواند، شاخۀ تاک که در زیرِ زمین می کردند و سر آن را از جای دیگر بیرون می آوردند، فُرُنج بَختَک، کابوس، رؤیای وحشتناک توام با احساس خفگی و سنگینی بدن که انسان را از خواب می پراند، خَفَج، سُکاچه، بَرفَنجَک، بَرخَفج، فَدرَنجَک، خُفتَک، خُفتو، کَرَنجو، دَرفَنجَک، فَرَنجَک، بَرغَفج
کوهکن. مردی است که بنابه روایت کتاب خسرو و شیرین نظامی شغل سنگتراشی داشته و رقیب خسروپرویز در عشق شیرین دختر شاه ارمنستان بوده است. وی سرانجام جان خود را بر سر این عشق گذاشت و هنگامی که خبر دروغین مرگ شیرین را به او دادند از فراز کوه درغلطید و جان سپرد:... فرهاد فریفتۀ این زن (شیرین) شد و خسرو او را به کندن کوه بیستون گماشت. فرهاد در آن کوه به بریدن سنگ مشغول شد و هر پاره ای که از کوه می برید چنان عظیم بود که امروز صد مردآن را نتواند برداشت. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). به تندی چنان اوفتد بر برم که میتین فرهاد بر بیستون. آغاجی. تا چند کنی کوهی کو را نبود گوهر در کندن کوه آخر فرهاد نخواهی شد. خاقانی. که هست اینجا مهندس مردی استاد جوانی نام او فرزانه فرهاد. نظامی. هوسکاری آن فرهاد مسکین نشان جوی شیر و قصر شیرین. نظامی. من اول روز دانستم که با شیرین درافتادم که چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینم. سعدی. شهرۀ شهر مشو تا ننهم سر در کوه شور شیرین منما تا نکنی فرهادم. حافظ. ترکیب ها: - فرهادصفت. فرهادکش. فرهادوار. رجوع به این مدخل ها شود
کوهکن. مردی است که بنابه روایت کتاب خسرو و شیرین نظامی شغل سنگتراشی داشته و رقیب خسروپرویز در عشق شیرین دختر شاه ارمنستان بوده است. وی سرانجام جان خود را بر سر این عشق گذاشت و هنگامی که خبر دروغین مرگ شیرین را به او دادند از فراز کوه درغلطید و جان سپرد:... فرهاد فریفتۀ این زن (شیرین) شد و خسرو او را به کندن کوه بیستون گماشت. فرهاد در آن کوه به بریدن سنگ مشغول شد و هر پاره ای که از کوه می برید چنان عظیم بود که امروز صد مردآن را نتواند برداشت. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). به تندی چنان اوفتد بر برم که میتین فرهاد بر بیستون. آغاجی. تا چند کنی کوهی کو را نبود گوهر در کندن کوه آخر فرهاد نخواهی شد. خاقانی. که هست اینجا مهندس مردی استاد جوانی نام او فرزانه فرهاد. نظامی. هوسکاری آن فرهاد مسکین نشان جوی شیر و قصر شیرین. نظامی. من اول روز دانستم که با شیرین درافتادم که چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینم. سعدی. شهرۀ شهر مشو تا ننهم سر در کوه شور شیرین منما تا نکنی فرهادم. حافظ. ترکیب ها: - فرهادصفت. فرهادکش. فرهادوار. رجوع به این مدخل ها شود
کسی را گویند که در دین و ملت و مذهب خود راست و درست و راسخ باشد. (برهان). دساتیری است. (از حاشیۀ برهان چ معین) ، نیم سوز. نیم سوخته. رنگ بگردیده در مجاورت آتش. (ازیادداشتهای مؤلف)
کسی را گویند که در دین و ملت و مذهب خود راست و درست و راسخ باشد. (برهان). دساتیری است. (از حاشیۀ برهان چ معین) ، نیم سوز. نیم سوخته. رنگ بگردیده در مجاورت آتش. (ازیادداشتهای مؤلف)
دهی است از دهستان ریوند بخش حومه شهرستان نیشابور، واقع در 12هزارگزی جنوب نیشابور. جلگه ای است معتدل و دارای 132 تن سکنه. از قنات مشروب می شود. محصول عمده اش غله و شغل مردم آن زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان ریوند بخش حومه شهرستان نیشابور، واقع در 12هزارگزی جنوب نیشابور. جلگه ای است معتدل و دارای 132 تن سکنه. از قنات مشروب می شود. محصول عمده اش غله و شغل مردم آن زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
شاخه بزرگی که از درخت ببرند تا شاخه های دیگر برآید، شاخه درختی که به درخت دیگر پیوند کنند، شاخه درخت انگوری که آن را در زمین کنند و از جای دیگر تتمه آن را بر آرند، عکیس
شاخه بزرگی که از درخت ببرند تا شاخه های دیگر برآید، شاخه درختی که به درخت دیگر پیوند کنند، شاخه درخت انگوری که آن را در زمین کنند و از جای دیگر تتمه آن را بر آرند، عکیس