معنی فرمانی - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با فرمانی
فرمانی
- فرمانی
- به فرمان. مطیع. فرمان بردار:
گر بدو بنگری امروز یکی لحظت
طاعتی گردد و بیچاره و فرمانی.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
فردانی
- فردانی
- یگانه بی همال یگانه بی نظیر: اهل دنیا جملگان زندانیند انتظار مرگ دار فانیند جز مگر نادر یکی فردانیی تن بزندان جان او کیوانیی. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
کرمانی
- کرمانی
- منسوب به کرمان: از مردم کرمان اهل کرمان: شاه نعمه الله کرمانی، ساخته و پرداخته کرمان
فرهنگ لغت هوشیار