- فرناس (پسرانه)
- نیم خواب، خواب آلود، نام پسر فرناباذ یکی از درباریان اردشیر دراز دست پادشاه هخامنشی
معنی فرناس - جستجوی لغت در جدول جو
- فرناس
- غافل، نادان،
برای مثال نامه ها پیش تو همی آید / هم ز بیداردل هم از فرناس ، خواب آلود(ناصرخسرو - ۴۳۸)
- فرناس
- مهتر روستاییان، شیر ستبر گردن و دلیر
- فرناس ((فَ))
- غافل، نادان، خواب آلود
- فرناس ((فِ))
- مهتر روستاییان، شیر ستبر گردن و دلیر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
غافل ونادان وخواب آلوده
عنوان، لقب
آواز خرخر خوابیده
صدائی را گویند که هنگام تیر انداختن از چله کمان بیرون آید
غافل، برای مثال نامه ها پیش تو همی آید / هم ز بیداردل هم از برناس (ناصرخسرو۱ - ۲۸۶) ، نادان، خواب آلوده
فرناس، غافل، نادان، خواب آلود
خرّوپف، صدایی که در حالت خواب از گلوی شخص خوابیده بیرون آید، خرخر، خره، خراخر، خرنش، غطیط
خرناس کشیدن: خرخر کردن
خرناس کشیدن: خرخر کردن
صدایی که هنگام انداختن تیر از چلۀ کمان برآید، ترنگ، برای مثال دل سرکشان پر ز وسواس بود / همه دشت پر بانگ ترناس بود (فردوسی - لغت نامه - ترناس)
دماغه کوه، کفترک از پرند گان، چوب بلال
محل کم عمق کنار دریا
دماغه کوه، دوک، دماغه
پایاب، برای مثال گذار کرده بیابان های بی انجام / سپه گذاشته از آب های بی فرناد (فرخی - ۳۴) ، پایان
شیر از جانوران