جدول جو
جدول جو

معنی فرفینا - جستجوی لغت در جدول جو

فرفینا(فَ)
بقلهالحمقاء. (فهرست مخزن الادویه). فرفخ. فرفه. فرفهن. فرفیم. فرفین. پرپهن. رجوع بدین مدخل ها شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از افرینا
تصویر افرینا
(دخترانه)
نام دختر سیامک پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرینام
تصویر فرینام
(پسرانه)
دارای نام با شکوه و زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرینا
تصویر فرینا
(دخترانه)
با شکوه، شکوهمند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرزیان
تصویر فرزیان
(پسرانه)
نام روستایی در نزدیکی بروجرد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرسیما
تصویر فرسیما
(دخترانه)
فر (فارسی) + سیما (عربی) دارای سیما باشکوه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فریناز
تصویر فریناز
(دخترانه)
عشوه گر، پریناز، دارای ناز و غمزه زیبا و با شکوه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ترفینه
تصویر ترفینه
آشی که از قره قروت تهیه شده باشد، آش ترف، ترف با
فرهنگ فارسی عمید
سلسله دگرگونی های طبیعی برای رسیدن به نتیجه ای معیّن مثلاً فرایند هضم غذا، فرآیند رشد، مجموعه عملکردهای مختلف برای حصول نتیجه ای معین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراخنا
تصویر فراخنا
محل فراخ و گشاده، محل وسیع، گشادگی، فراخی، وسعت، برای مثال سودی نکند فراخنای بر و دوش / گر آدمی ای عقل و هنرپرور و هوش (سعدی۲ - ۷۲۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرفیون
تصویر فرفیون
گیاهی علفی با برگ های بلند، گل های چتری و ارتفاعی در حدود یک متر که شیرابه ای سمّی دارد و در طب قدیم برای معالجۀ استسقا، قولنج و عرق النسا به کار می رفته
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
دهی است از دهستان قلقل رود شهرستان تویسرکان. سکنۀ آن 100 تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) ، برق زدن. پیدا شدن آذرخش، ترسانیدن و بیم کردن کسی، برقان طعام بزیت یا روغن، اندکی زیت یا روغن در آن ریختن، برقان نجم، برآمدن ستاره، برقان مراءه، آراسته شدن و زینت گرفتن زن.
لغت نامه دهخدا
(گُ)
جمعکننده و برچیننده. (ناظم الاطباء). فراهم کننده و جمعآورنده. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کَ لَ زَ)
رجوع به ارفئنان شود، ارقان طعام، نیک مرغن کردن آن (؟). (منتهی الارب) : ارقن الطعام، رواه بالدسم. (تاج العروس) ، آلوده شدن بزعفران
لغت نامه دهخدا
(بَ نَ / نِ)
برف به شکر یا شیره آمیخته. برف شیره. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بیونانی نوشادر است. (تحفۀ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه). بلغت سریانی نوشادر باشد و آن چیزی است مانند نمک و بیشتر سفیدگران بکار برند و بعضی گویند یونانی است. (برهان). طیا گویند و آن نوشادر است. (اختیارات بدیعی). ارمیان، جمع واژۀ ارون
لغت نامه دهخدا
(تَ نَ / نِ)
مرکّب از: ترف + ینه، پسوند نسبت، آشی را گویند که قاتق آن را قراقروت کرده باشند. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری)، آشی است که قاتق آن از ترف کنند. (فرهنگ رشیدی)، آش قراقروت. (انجمن آرا) (از آنندراج)، آش ترف و ترفبا. (ناظم الاطباء) :
من مست ابد باشم نی مست ز باغ رز
من لقمۀ جان خوردم نه لقمۀ ترفینه.
مولوی (از فرهنگ جهانگیری)،
و رجوع به ترف و ترفبا شود
لغت نامه دهخدا
(زُ)
حلقوی (اصطلاح جانورشناسی). (فرهنگستان ایران). کرمهای حلقوی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به زرفین شود
لغت نامه دهخدا
(فَ نَ)
تخمی باشد که آن را خرفه گویند. (برهان). فرفخ. فرفه. فرفهن. فرفین. فرفینا. پرپهن. رجوع بدین مدخل ها شود
لغت نامه دهخدا
(فَ فَ)
به معنی پرپهن است که خرفه باشد و به عربی بقلهالحمقاء خوانند. (برهان). فرفخ. فرفه. فرفهن. فرفیم. (یادداشت به خط مؤلف). و اندیقون نزد بعضی مسمی بدین اسم است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
عضو زایشی ماده که در گیاهان نهانزاد آوندی که در خزه ها در انتهای برخی از ساقه ها قرار دارد و در سرخسها بر روی پروتال مستقر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارفینان
تصویر ارفینان
رمیدن، باز آرمیدن، فرو نشستن خشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترفینه
تصویر ترفینه
ترف با
فرهنگ لغت هوشیار
ماده ملون که قدما آن را نوعی صدف استخراج می کردند، رنگ سرخ که به بنفش زند ارغوانی، خرفه
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی گشته شیر سگ شیر گیا گاو کشک (شبرم) لاتینی تازی گشته شیر گیا گاو کشک از گیاهان گیاهی از رده دولپه ییهای جدا گلبرگ که سر دسته تیره فرفونیان است این گیاه علفی است و در موقع شکستن از ساقه اش شیرابه سفید رنگی بیرون می آید که در برابر هوا تیره می شود تا کنون در حدود 7000 گونه از این گیاه شناخته شده است که بیشتر در نواحی معتدل می رویند و من جمله در ایران انواع آن نیز فراوانند و بیشتر به نام شیر سنگ خوانده میشود. شیرابه این گیاه سمی و قی آور است و دانه هایش دارای اثری مسهلی است مالیدن شیرابه آن بر روی پوست بدن سبب تحریک جلدی و ایجاد سوزش و خارش می شود فربیون افربیون شیر سنگ ابربیون ابرفیون افنین کمالیون حافظ اطفال تاکوت غاسول رومی لبان مغربی یتوع نبلوت لبن سودا لبن سودان عنجد لبین تیکیوت سوتلیلغراوتی شبرم سوتلکن اوتی تاناغت شیرگیا سعده فافیلون فارالیون شبرم رمده. لاتینی تازی شده شیر سگ شیر گیا از گیاهان داروی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فافیرا
تصویر فافیرا
لاتینی تازی گشته جگن نیل از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرفینی
تصویر زرفینی
کرمهای حلقوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخنا
تصویر فراخنا
فراخی، گشادگی، پهنا، جای گشاد و وسیع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرایند
تصویر فرایند
((فَ یَ))
مجموعه عملیات و مراحل لازم برای رسیدن به یک هدف مشخص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرفین
تصویر فرفین
گیاهی است از تیره خرفه، جزو رده جداگلبرگ ها، گلبرگ هایش سفید یا زرد و تخم های آن ریز و سیاه است، تخم آن در پزشکی به کار می رود، پرپهن، فرفهن،، بوخله، خفرج، بقله الحمقاء
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فوتینا
تصویر فوتینا
((تِ))
واژه ای که معمولاً کودکان برای ریشخند، اعتراض یا انکار، در پاسخ همسالان یا در موقعیت های غیرجدی به کار می برند، در مفهوم «اشتباه می کنی، چنین نیست»
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرآیند
تصویر فرآیند
پروسه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ترفینه
تصویر ترفینه
آش قره قروت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زرفینک
تصویر زرفینک
آرکه گون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زرفینی
تصویر زرفینی
آنلید
فرهنگ واژه فارسی سره