مقابل اصل، آنچه بخشی از چیز دیگر است، مقابل اصل، شاخه، شاخ درخت، نتیجه، محصول، برای مثال مروت زمین است و سرمایه زرع / بده کاصل خالی نماند ز فرع (سعدی۱ - ۱۵۱)، سود
مقابلِ اصل، آنچه بخشی از چیز دیگر است، مقابلِ اصل، شاخه، شاخ درخت، نتیجه، محصول، برای مِثال مروت زمین است و سرمایه زرع / بده کاصل خالی نماند ز فرع (سعدی۱ - ۱۵۱)، سود
یک شپش. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، کمان از شاخ ناشکافته یا کمان بهتر از کمانها. (منتهی الارب). فرع. (از اقرب الموارد) ، جای بلند. ج، فراع. (منتهی الارب). سر کوه و بلند جای از آن. (اقرب الموارد). رجوع به فرع شود
یک شپش. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، کمان از شاخ ناشکافته یا کمان بهتر از کمانها. (منتهی الارب). فرع. (از اقرب الموارد) ، جای بلند. ج، فراع. (منتهی الارب). سر کوه و بلند جای از آن. (اقرب الموارد). رجوع به فرع شود
نام پادشاه مصر که معاصر موسی بن عمران پیامبر بنی اسرائیل بوده است. هاکس نویسد: اکثری از علماء آثار مصریه بر آنند که این فرعون رامسس ثانی، سومین پادشاه از طبقۀ نوزدهم سلاطین مصر است که نزد یونانیان به سسوستر معروف به وده است. او معروفترین فراعنه و پادشاهی قاهر و غالب بوده، شهرهای بسیاری را مفتوح ساخته و هیاکل بیشمار در وادی نیل، از دهنۀ رود تا ابی سنبل که در نوبیاست بنا کرد. (قاموس کتاب مقدس). فرعونی که در سفر خروج توراه از او یاد شده و موسی و هارون عجایب و آیات خود را در حضور وی به جا آوردند و لشکرهای او در بحر قلزم هنگام تعقیب قوم موسی هلاک شدند پسر سیزدهم رامسس ثانی است که در روزگار او اقتدار مصر روبه نقصان گذاشت. (از قاموس کتاب مقدس) :
نام پادشاه مصر که معاصر موسی بن عمران پیامبر بنی اسرائیل بوده است. هاکس نویسد: اکثری از علماء آثار مصریه بر آنند که این فرعون رامسس ثانی، سومین پادشاه از طبقۀ نوزدهم سلاطین مصر است که نزد یونانیان به سسوستر معروف به وده است. او معروفترین فراعنه و پادشاهی قاهر و غالب بوده، شهرهای بسیاری را مفتوح ساخته و هیاکل بیشمار در وادی نیل، از دهنۀ رود تا ابی سنبل که در نوبیاست بنا کرد. (قاموس کتاب مقدس). فرعونی که در سِفْرِ خروج توراه از او یاد شده و موسی و هارون عجایب و آیات خود را در حضور وی به جا آوردند و لشکرهای او در بحر قلزم هنگام تعقیب قوم موسی هلاک شدند پسر سیزدهم رامسس ثانی است که در روزگار او اقتدار مصر روبه نقصان گذاشت. (از قاموس کتاب مقدس) :
بر زبر چیزی شدن. (تاج المصادر بیهقی). بر زور چیزی شدن. (زوزنی). بر بر چیزی شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بر سر چیزی شدن. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، شاخ بسیاری زدن. (تاج المصادر بیهقی). شاخ زدن. (زوزنی). شاخ برزدن، بسیارشاخ شدن درخت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بسیار گردیدن شاخه ها. (از اقرب الموارد) ، مهترین قومی را به زنی گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). سیدۀ قومی را بزنی خواستن، برآمدن بر قوم و درآمدن در آنها. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به شتم برآمدن بر قوم، برتر شدن بر قوم. (از اقرب الموارد) ، بیرون آمدن از چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دور شدن مسائل از اصل موضوع و خارج شدن. (از اقرب الموارد)
بر زبر چیزی شدن. (تاج المصادر بیهقی). بر زور چیزی شدن. (زوزنی). بر بر چیزی شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بر سر چیزی شدن. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، شاخ بسیاری زدن. (تاج المصادر بیهقی). شاخ زدن. (زوزنی). شاخ برزدن، بسیارشاخ شدن درخت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بسیار گردیدن شاخه ها. (از اقرب الموارد) ، مهترین قومی را به زنی گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). سیدۀ قومی را بزنی خواستن، برآمدن بر قوم و درآمدن در آنها. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به شتم برآمدن بر قوم، برتر شدن بر قوم. (از اقرب الموارد) ، بیرون آمدن از چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دور شدن مسائل از اصل موضوع و خارج شدن. (از اقرب الموارد)
مرد تمام موی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ج، فرع، فرعان. مؤنث آن فرعان. (آنندراج) (منتهی الارب). تمام موی. (مهذب الاسماء خطی). تمام موی سر. (تاج المصادر بیهقی). انبوه موی. (المصادر زوزنی). مقابل اصلع. (یادداشت دهخدا) ، فرانسه. (نخبهالدهر دمشقی). مملکتی است که آنرا فرنسا نامند. (یادداشت دهخدا) ، اروپا. (ناظم الاطباء) ، و گویند ولایتی است اززنگبار. (انجمن آرای ناصری) (آنندراج) (برهان). و دردستور نام ولایتی است از زنگبار. (مجمعالفرس) ، نام زمینی هم هست در بلاد عرب. (برهان) (آنندراج). و در زفان گویا نام زمینی باشد از بلاد عرب. (مجمعالفرس)
مرد تمام موی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ج، فُرع، فُرعان. مؤنث آن فرعان. (آنندراج) (منتهی الارب). تمام موی. (مهذب الاسماء خطی). تمام موی سر. (تاج المصادر بیهقی). انبوه موی. (المصادر زوزنی). مقابل اصلع. (یادداشت دهخدا) ، فرانسه. (نخبهالدهر دمشقی). مملکتی است که آنرا فرنسا نامند. (یادداشت دهخدا) ، اروپا. (ناظم الاطباء) ، و گویند ولایتی است اززنگبار. (انجمن آرای ناصری) (آنندراج) (برهان). و دردستور نام ولایتی است از زنگبار. (مجمعالفرس) ، نام زمینی هم هست در بلاد عرب. (برهان) (آنندراج). و در زفان گویا نام زمینی باشد از بلاد عرب. (مجمعالفرس)
لقب ولید بن عبدالملک پادشاه مصر. (از تاریخ حبیب السیر چ قدیم تهران ج 1 ص 253). این شخص نامش ولید بن عبدالملک نبوده است و شاید منظور از فرعون ثانی رامسس دوم باشد. رجوع به تاریخ ملل شرق آلبر ماله و ژول ایزاک ترجمه عبدالحسین هژیر ص 25 به بعد و نیز رجوع به فراعنه و فرعون موسی در همین لغت نامه شود
لقب ولید بن عبدالملک پادشاه مصر. (از تاریخ حبیب السیر چ قدیم تهران ج 1 ص 253). این شخص نامش ولید بن عبدالملک نبوده است و شاید منظور از فرعون ثانی رامسس دوم باشد. رجوع به تاریخ ملل شرق آلبر ماله و ژول ایزاک ترجمه عبدالحسین هژیر ص 25 به بعد و نیز رجوع به فراعنه و فرعون موسی در همین لغت نامه شود