- فرشته (دخترانه)
- فرشته، پری، فرستاده الهی، ملک، فرستاده آسمانی، موجودی آسمانی، عاقل و برتر از انسان
معنی فرشته - جستجوی لغت در جدول جو
- فرشته
- مخلوقی روحانی و آسمانی که نیکو سیرت میباشد و دیده نمیشود
- فرشته ((فِ رِ تِ))
- ملک، از موجودات روحانی و ملکوتی که به ستایش خداوند مشغولند و با چشم دیده نمی شوند
- فرشته
- موجودی آسمانی و غیر قابل رؤیت که مامور اجرای اوامر الهی است و مرتکب گناه نمی شود، ملک
کنایه از فرد دارای سیرت نیک و پسندیده
کنایه از زن زیبا و مهربان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بریان شده، تف داده بو داده، پخته، هر خوردنی که آنرا بدون آب روی آتش تف داده باشند
مخلوط شده آغشته، خمیر گشته، آفریده
بریان شده، تف داده شده، هر چیز خوراکی که بدون آب روی آتش بریان شده
فرخشه، نوعی شیرینی که از آرد سفید، شکر، روغن و مغز بادام یا پسته تهیه می کردند، لوزینه
باسلق، نوعی شیرینی که با نشاسته، شکر و مغز گردو به شکل لوله درست کرده و به نخ می کشند، باسدق
آب انگوری که نشاسته و آرد گندم ریزند و آنقدر بجوشانند که بقوام آید و سخت شود و آن را برشته ای که مغز بادام یا مغز جوز کشیده باشد مانند شمع بریزند باسدق باسلق
پارسی تازی گشته فرچه
فرستاده، رسول سفیر: فرسته گسی ساز دانش پذیر نهان بین و پاسخ ده و یاد گیر. (گرشاسب نامه 265)، جمع فرستگان
فرشته ملک
نوعی شیرینی که آن را با آرد شکر روغن و مغز بادام سازند قطائف لوزینه
خس و خاشاک: (زمین و آسمانها پر فرشته است تو کی بینی که چشمت پر کرشته است ک) (عطار)
ناریسیده، نارشته
((فُ تِ))
فرهنگ فارسی معین
باسلق، نوعی شیرینی که با شیره انگور و آرد گندم و نشاسته همراه با مغز گردو یا بادام درست کنند، فلاته
فرستاده، برای مثال به دل پر ز کین شد به رخ پر ز چین / فرسته فرستاد زی شاه چین (فردوسی - ۱/۱۰۸) ، فرسته فرستاد با خواسته / غلامان و اسبان آراسته (دقیقی - ۸۳)
خمیر شده، آغشته
فرشته، موجودی آسمانی و غیر قابل رؤیت که مامور اجرای اوامر الهی است و مرتکب گناه نمی شود، امشاسپند، امهراسپند، فروهنده، طایر قدس، ملک، طایر فلک
پرستو، پرنده ای کوچک و مهاجر با بال های دراز و نوک تیز و دم دو شاخه و پرهای سیاه که زیر سینه اش خاکستری یا حنایی رنگ است، بیشتر در سقف خانه ها لانه می گذارد و حشراتی از قبیل مگس و پشه را می خورد
بلوایه، چلچله، پرستوک، بالوایه، بلسک، خطّاف، باسیج، پرستک، ابابیل، فرستوک، پالوانه، فراستوک، فراشتوک
بلوایه، چلچله، پرستوک، بالوایه، بلسک، خطّاف، باسیج، پرستک، ابابیل، فرستوک، پالوانه، فراستوک، فراشتوک
Roasted
жареный
geröstet
смажений
pieczony