جدول جو
جدول جو

معنی فرز - جستجوی لغت در جدول جو

فرز
نوعی ماشین تراش ابزارهای فلزی
تصویری از فرز
تصویر فرز
فرهنگ فارسی عمید
فرز
میاندو پشته میان پشته جدا زون (زون سهم سهام)، راه کوهستانی مهره ایست از مهره های شطرنج و آن بمنزله وزیر است فرزان. مهره ایست از مهره های شطرنج و آن بمنزله وزیر است فرزان
فرهنگ لغت هوشیار
فرز
((فِ رْ))
چابک، چالاک
تصویری از فرز
تصویر فرز
فرهنگ فارسی معین
فرز
سبزی ای که در غایت تری و طراوت باشد. فرزد، فریز، فریس، فرزه، پریز، فریژ و فریج نیز گفته می شود
تصویری از فرز
تصویر فرز
فرهنگ فارسی معین
فرز
چابک، چالاک، جلد، چست، به تندی مثلاً فرز رفت سر کوچه و برگشت
تصویری از فرز
تصویر فرز
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرزن
تصویر فرزن
(پسرانه)
نام روستایی در نزدیکی هرات
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرزه
تصویر فرزه
فریز، گیاهی پایا و خودرو با برگ های باریک و بلند، شاخه های نازک و ریشه های درهم پیچیده و سخت که معمولاً در میان کشتزار، باغچه یا کنار جوی آب می روید، برای مثال از خانه چو رفت بر سر کوی / چون فرزه نشست بر لب جوی (نظامی - لغت نامه - فرزه)
فرهنگ فارسی عمید
پارسی تازی گشته فرز فرزین مهره ای از شطرنج که به منزله وزیر است، چوبی دراز که در طویله ها نصب کنند و زین و یراق اسب را بالای آن نهند
فرهنگ لغت هوشیار
محل عبور کشتی ها، راه کوهستانی، پروا، پستا (نوبت) شکاف در زمین پاره ای کالا سبزه ایست در نهایت تری و تازگی و آن در کنار آبها و زمین های نمناک می روید و مفروش بر روی زمین است و مخصوص بزمانی نیست. شاخه های آن دراز و باریک با گرهها و بندهای بسیار و برگ آن بسیار ریز و سرهای آن تند و اندک صلب و گل آن ما بین سرخی و سفیدی است نجم ثیل، هر گونه سبزه علفی نوع چمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرزل
تصویر فرزل
تنومند مرد بند، دو کارد آهنگری (دو کارد قیچی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرزع
تصویر فرزع
پنبه دانه
فرهنگ لغت هوشیار
سبزه ایست در نهایت تری و تازگی و آن در کنار آبها و زمین های نمناک می روید و مفروش بر روی زمین است و مخصوص بزمانی نیست. شاخه های آن دراز و باریک با گرهها و بندهای بسیار و برگ آن بسیار ریز و سرهای آن تند و اندک صلب و گل آن ما بین سرخی و سفیدی است نجم ثیل، هر گونه سبزه علفی نوع چمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرزی
تصویر فرزی
((فَ رْ))
مهره وزیر در بازی شطرنج، فرزین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرزد
تصویر فرزد
((فَ رَ زْ دْ))
سبزه ای است بسیار تر و تازه و سبز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرزد
تصویر فرزد
فریز، گیاهی پایا و خودرو با برگ های باریک و بلند، شاخه های نازک و ریشه های درهم پیچیده و سخت که معمولاً در میان کشتزار، باغچه یا کنار جوی آب می روید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرزی
تصویر فرزی
چابکی، چالاکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرزین
تصویر فرزین
(پسرانه)
عالم، وزیر دربار، وزیر در بازی شطرنج
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرزیان
تصویر فرزیان
(پسرانه)
نام روستایی در نزدیکی بروجرد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرزنه
تصویر فرزنه
(پسرانه)
نام روستایی در نزدیکی مشهد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرزانه
تصویر فرزانه
(دخترانه)
دانشمند، عاقل و عالم، خردمند، دانا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرزان دخت
تصویر فرزان دخت
(دخترانه)
دختر فرزانه و دانا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرزان
تصویر فرزان
(پسرانه)
عاقل، حکیم، دانشمند، فرزانه خردمند، فرزانه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرزام
تصویر فرزام
(پسرانه)
شایسته و لایق، لایق، درخور، شایسته
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرزاد
تصویر فرزاد
(پسرانه)
تولد باشکوه، زاده شکوه و جلال
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرزندان
تصویر فرزندان
اولاد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرزند
تصویر فرزند
مولود
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرزانه
تصویر فرزانه
فیلسوف، حکیم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرزانگی
تصویر فرزانگی
حکمت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرزانگان
تصویر فرزانگان
حکما
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرزانش
تصویر فرزانش
حکمت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرزان
تصویر فرزان
فلسفه، حکمت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرزاد
تصویر فرزاد
مولود
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرزندک
تصویر فرزندک
فرزند کوچک، فرزند خرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرزین
تصویر فرزین
در ورزش شطرنج مهرۀ وزیر، برای مثال شاه مخوانش که کج روی ست چو فرزین / هرکه در این عرصه نیست مات محمد (جامی - ۶۹۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرزند
تصویر فرزند
پسر یا دختر هر مرد یا زنی نسبت به خود او، بچه
فرهنگ فارسی عمید