جدول جو
جدول جو

معنی فرایضی - جستجوی لغت در جدول جو

فرایضی
(فَ یِ)
منسوب به فرایض که تخصص در علم مواریث را افاده می کند. (از سمعانی). رجوع به فرائضی شود. و در تداول عربی امروز فرضی به کار برند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فراییم
تصویر فراییم
(پسرانه)
معرب از عبری نام پسر یوسف (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرایین
تصویر فرایین
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، از بزرگان و مشاوران دربار قباد پادشاه ساسانی، نام یکی از پادشاهان ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فراروی
تصویر فراروی
پیش رو، برابر، کنایه از سرشناس، معروف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرایض
تصویر فرایض
فریضه ها، اعمال دینی که انجام آن ها بر فرد واجب شده، واجب ها، کنایه از نمازهای واجب، امور واجب، جمع واژۀ فریضه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فردایی
تصویر فردایی
ویژگی کسی که به فردا یا قیامت می اندیشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرویشی
تصویر فرویشی
اهمال، غفلت
فرهنگ فارسی عمید
(فَ یِ)
فرائض. جمع واژۀ فریضه. واجبات: جواب نامه ها بر این جمله داد که حدیث خانان ترکستان، ازفرایض است به ایشان مکاتبت کردن. (تاریخ بیهقی). ازفرایض احکام جهانداری آن است که به تلافی خللها... مبادرت شود. (کلیله و دمنه). به شرایط خدمت و فرایض طاعت قیام نمودند. (ترجمه تاریخ یمینی). و رجوع به فرائض شود، (اصطلاح فقه) علمی که بدان تقسیم ترکه میان وارثان کنند. و رجوع به فرائض شود
لغت نامه دهخدا
(صَرْ را)
ابوالحسن محمد بن خلف بن عصام بن احمد الفرایضی الصرام. وی از اهل بخارا بود و بخراسان آمد و به عراق شد. از سهل بن متوکل و سهل بن بشر و قیس بن انیف و صالح بن محمد بغدادی و معاذ بن مثنی و بشر بن موسی اسدی و جز ایشان روایت دارد. و ابوبکر فضل بن جعفر بخاری و ابوعمرو احمد بن محمد بن عمر مقری و پسرش ابوسعید محمد بن حسن بن محمد بن خلف و جز ایشان از وی روایت کنند. وی به سال 316 هجری قمری وفات کرد. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
حماد الرایض. از اهل بصره بود و از حسن و ابن سیرین روایت کرد و بشر بن حکم از وی روایت دارد. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
قطعه ایست ضربی در دستگاه شور که در پرده شهناز نواخته میشود و دو ضرب یا چهار ضرب است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فردایی
تصویر فردایی
مربوط به فردا منسوب به فردا، بعدی آینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرویشی
تصویر فرویشی
غفلت اهمال: و هم فی غفله و ایشان در فرو یشی اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فریادی
تصویر فریادی
منسوب به فریاد، فریاد خوان
فرهنگ لغت هوشیار
از یاد رفتگی نسیان مقابل یاد ذکر یا بباد فراموشی دادن 0 کاملا از یاد بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرایاز
تصویر فرایاز
متصاعد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرایازی
تصویر فرایازی
تصاعد
فرهنگ لغت هوشیار
کنجک فروش، می فروش منسوب به طرایف فروشنده اشیا طرفه و نادر مانند چیزهای زیبا که از چوب و تخته و غیره سازند، فروشنده شراب طرفه و نادر
فرهنگ لغت هوشیار
کاری که طبق امر مقامی بزرگتر انجام گیرد، دستوری بی ارزش: کار فرمایشی بهتر از این نمی شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرایض
تصویر فرایض
فریضه، واجبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرایض
تصویر فرایض
((فَ یِ))
جمع فریضه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرایند
تصویر فرایند
((فَ یَ))
مجموعه عملیات و مراحل لازم برای رسیدن به یک هدف مشخص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراروی
تصویر فراروی
((فَ))
پیش روی، برابر، سرشناس، معروف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فردایی
تصویر فردایی
((فَ))
منسوب به فردا، آن چه که در آینده می آید، کنایه از کسی که معتقد به جهان دیگر و پاداش و کیفر در آن است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرمایشی
تصویر فرمایشی
کاری که طبق حکم و دستور انجام شود و اصالت نداشته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراروی
تصویر فراروی
هجری، در مقابل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فراگیری
تصویر فراگیری
اپیدمی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرایزن
تصویر فرایزن
شورای عالی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرایازی
تصویر فرایازی
تصاعد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرایاز
تصویر فرایاز
متصاعد، متعالی، صعودی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فراوری
تصویر فراوری
تولید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرسایشی
تصویر فرسایشی
Eroding
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فرسایشی
تصویر فرسایشی
erodindo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فرسایشی
تصویر فرسایشی
разрушающий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فرسایشی
تصویر فرسایشی
erosiv
دیکشنری فارسی به آلمانی