معنی فراروی - فرهنگ فارسی معین
معنی فراروی
- فراروی((فَ))
- پیش روی، برابر، سرشناس، معروف
تصویر فراروی
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با فراروی
فراروی
- فراروی
- سرشناس و معروف: کسانی که نامدار و فراروی بودند همه آنجای حاضر بودند و بنشستند. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
سراروی
- سراروی
- رگی است که چون آنرا بگشایند خون از سر و روی انسان کشیده شود قیفال
فرهنگ لغت هوشیار
فرارون
- فرارون
- خوب، عالی، بلند، والا، راست، مستقیم، پاک دامن، پرهیزکار، نیکوکار، درست کردار، راستگو،
اوج و حضیض، فیرون، کواکب سعد و نحس، برای مِثال حسودت در یَدِ بهرام فیرون / نظر زی تو ز برجیس فرارون (دقیقی - ۱۰۴)، ستاره شمر چون فرارون بیافت / دوید و به سوی فریدون شتافت (فردوسی - لغت نامه - فرارون)
فرهنگ فارسی عمید