جدول جو
جدول جو

معنی فرانشیز - جستجوی لغت در جدول جو

فرانشیز
((فِ))
میزان (درصد) معافیت شخص بیمه شده از پرداخت هزینه خدمات بیمه
تصویری از فرانشیز
تصویر فرانشیز
فرهنگ فارسی معین
فرانشیز
خود پرداخت
تصویری از فرانشیز
تصویر فرانشیز
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرنگیز
تصویر فرنگیز
(دخترانه)
فرنگیس
فرهنگ نامهای ایرانی
عضو اصلی تنفس ماهی که به وسیلۀ آن اکسیژن موجود در آب را جذب می کند، آب شش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ظفرانگیز
تصویر ظفرانگیز
ظفرانگیزنده، پیروزی آورنده، آنچه موجب ظفر شود، برای مثال تیغ حلم از تیغ آهن تیزتر / بل ز صد لشکر ظفرانگیزتر (مولوی - ۱۹۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراشی
تصویر فراشی
شغل و عمل فرّاش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراویز
تصویر فراویز
پراویز، سجاف جامه، پارچۀ باریک و دراز که در کنارۀ جامه یا دوختنی دیگر از همان رنگ یا رنگ دیگر دوخته می شود، پروز، پریز، فرویز
فرهنگ فارسی عمید
(فِ)
منسوب به بنی فراشه که نام اجدادی است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
منسوب به فران که بطنی است از قضاعه. (سمعانی). رجوع به فران شود
لغت نامه دهخدا
(فَرْ را)
منسوب به فراش: جارو فراشی
لغت نامه دهخدا
(فَ نِ)
نوعی از نشست. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(فَ مُ)
فراموشی. از یاد بردن:
با آن غم و رنج بی کناره
داروی فرامشی است چاره.
نظامی.
و رجوع به فرامشتی و فراموشی شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
سجاف جامه و غیر آن. (برهان). به حذف الف نیز آمده است. (آنندراج). وژنگ. لبه. حاشیه. سجاف. (یادداشت مؤلف). پروز. فرویز. (حاشیۀ برهان چ معین) : جمعی آمدند از عراق و شیخ ما را فرجیی آوردند سخت خوب و صوفیانه به فراویز. (اسرارالتوحید).
این فراویزی و آن بازافکنی خواهد ز من
من ز جیب آسمان یک شانه دان آورده ام.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(پِ)
موضعی به شمال فرانسه از ناحیۀ لیل دارای 4451 تن سکنه با کارخانه های نساجی و ریسندگی. و راه آهن از آن جا گذرد
لغت نامه دهخدا
(فَ)
جمع واژۀ فرنی ّ. (یادداشت به خط مؤلف). نانهای کلیچۀ گرد و بزرگ. (ناظم الاطباء) :
نان داری اندر انبان ده گونه باستانی
چه قرص و چه میانه چه پهن و چه فرانی.
لامعی.
رجوع به فرنی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ را / اَرْ را بَ / بِ)
غوغاء. مفتن. (یادداشت مؤلف). فتنه انگیز و مفسد و مفتن. (ناظم الاطباء) : متنزی، شرانگیز. (منتهی الارب) :
شرانگیز هم بر سر شر رود
چو کژدم که تا خانه کمتر رود.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(فَرْ را)
کار فرّاش. رجوع به فراش شود
لغت نامه دهخدا
(فْرا / فِ)
سن فرانسیس، از بزرگان روحانی مسیحی است. وی در سال 1182 میلادی در آسیسی که از شهرهای مرکزی ایتالیاست چشم به دنیا گشود. فرزند بازرگانی بزرگ بود و در جوانی زندگی بسیار خوشی داشت و هرچه را با پول به دست می آمد برای خود فراهم می ساخت. اما طبیعت حساس و تضاد موجود میان تجمل او و بی چیزی دیگران او را رنج میداد. در بیست سالگی بیماری سختی گرفت و پس از آنکه از بستر برخاست، همواره به دیدار بیچارگان و بیماران و به خصوص جذامیان میرفت. سرانجام از ثروت و ارث پدری خود چشم پوشید و جامه های فاخر خود را به یک لباس باغبانی بدل کرد و به صورت انسان بی خانمانی درآمد و به موعظه و هدایت دیگران پرداخت. دیر نپایید که مردمانی بدو گرویدند و او به همراه این پابرهنگان بی پول به گردش در اطراف کشور ایتالیا و تبلیغ تعلیمات مسیح پرداخت و تا سال 1229 میلادی بدینگونه زندگی کرد. (از تاریخ جهان تألیف اما پتر اسمیث صص 219-220). سن فرانسیس پایه گذار مکتبی است که پیروان آن فرانسیسکن خوانده میشوند. رجوع به فرانسیسکن شود
لغت نامه دهخدا
(فِ)
از قرای بخاراست. (از معجم البلدان) (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
پیروزی آورنده:
تیغ حلم از تیغ آهن تیزتر
بل ز صد لشکر ظفرانگیزتر.
مولوی
لغت نامه دهخدا
از یاد رفتگی نسیان مقابل یاد ذکر یا بباد فراموشی دادن 0 کاملا از یاد بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراشیه
تصویر فراشیه
تیره گیاهی پروانه واران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برانشی
تصویر برانشی
عضو اصلی تنفس ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرانی
تصویر فرانی
نان کلیچه گرد و بزرگ، جمع فرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرانگیز
تصویر شرانگیز
فتنه انگیز، مفسد و مفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراویز
تصویر فراویز
((فَ))
فرویز، پروز، سجاف، سجاف لباس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برانشی
تصویر برانشی
((بِ))
آب شش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرنشین
تصویر فرنشین
رئیس، رییس
فرهنگ واژه فارسی سره
حاشیه، یراق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
فراشی نمودن، دلیل است بر زن دلاله که از بهر مردم خواهد. اگر دید که فراشی می کرد، دلیل است از بهر خود یا از بهر دیگران زن خواهد - محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب