نام سکه ای است از ملک فرانسه. (آنندراج از مسافرت نامۀ شاه ایران). واحد پول در فرانسه، بلژیک و سویس. (از فرهنگ آکسفورد). مأخوذ از نام فرانکوروم رکس پادشاه فرانسویان است که برای نخستین بار سکه زد. (از فرهنگ زبان امریکایی وبستر)
نام سکه ای است از ملک فرانسه. (آنندراج از مسافرت نامۀ شاه ایران). واحد پول در فرانسه، بلژیک و سویس. (از فرهنگ آکسفورد). مأخوذ از نام فرانکوروم رکس پادشاه فرانسویان است که برای نخستین بار سکه زد. (از فرهنگ زبان امریکایی وبستر)
جمع واژۀ فرنی ّ. (یادداشت به خط مؤلف). نانهای کلیچۀ گرد و بزرگ. (ناظم الاطباء) : نان داری اندر انبان ده گونه باستانی چه قرص و چه میانه چه پهن و چه فرانی. لامعی. رجوع به فرنی شود
جَمعِ واژۀ فُرْنی ّ. (یادداشت به خط مؤلف). نانهای کلیچۀ گرد و بزرگ. (ناظم الاطباء) : نان داری اندر انبان ده گونه باستانی چه قرص و چه میانه چه پهن و چه فرانی. لامعی. رجوع به فرنی شود
یکی از شعرای فکاهی سرای لاتینی که در سال 190 قبل از میلاد در کارتاژ متولد شد. وی ابتدا برده ای بیش نبود و سپس آزاد گشت. او هم مانندپلوت از نویسندگان یونان، خصوصاً از مناندر پیروی میکرد. شش اثر کمدی که از وی باقی مانده عبارتند از: لاندرین، لونوک، لسیر، لوتونتی مورومنوس، لو فورمیون، لزادلف. در این نمایشنامه ها آثار مضحکه و استهزاء بمراتب کمتر از نمایشنامه های پلوت است. داستانهای ترانس بسیار معتدل ولی بعلت تصویرهای زیبا و ظریفی که از شخصیت های داستان بدست میدهد، آنها را ارزنده و جالب ساخته است. بطور کلی آثار این شاعر قصه پرداز، محتوی ادب و نزاکت و علاقۀ شدیدی به اخلاق است
یکی از شعرای فکاهی سرای لاتینی که در سال 190 قبل از میلاد در کارتاژ متولد شد. وی ابتدا برده ای بیش نبود و سپس آزاد گشت. او هم مانندپلوت از نویسندگان یونان، خصوصاً از مناندر پیروی میکرد. شش اثر کمدی که از وی باقی مانده عبارتند از: لاندرین، لونوک، لسیر، لوتونتی مورومنوس، لو فورمیون، لزادلف. در این نمایشنامه ها آثار مضحکه و استهزاء بمراتب کمتر از نمایشنامه های پلوت است. داستانهای ترانس بسیار معتدل ولی بعلت تصویرهای زیبا و ظریفی که از شخصیت های داستان بدست میدهد، آنها را ارزنده و جالب ساخته است. بطور کلی آثار این شاعر قصه پرداز، محتوی ادب و نزاکت و علاقۀ شدیدی به اخلاق است
جمع واژۀ برنس. (منتهی الارب) (السامی). کلاه دراز که ترسایان می پوشیدند. (آنندراج). رجوع به برنس شود، تأسیس کردن. پی افکندن. بنیاد کردن: از بهشت ندا آمد از حق تعالی که ای آدم اینک بهشت با این همه نعمت که می بینی از برای تو برپا کرده ام. (قصص ص 18) ، نصب کردن. (آنندراج) (ناظم الاطباء). برافراشتن. (ناظم الاطباء) ، برانگیختن. (آنندراج) : جان خود را خواهم ازرشک حنا برخاک ریخت میروم کز دست خوبان فتنه ای برپا کنم. خالص (آنندراج). ، ثابت کردن. (ناظم الاطباء). استوار کردن. - برپاکرده، نصب کرده شده. (آنندراج). افراشته. (ناظم الاطباء). - برپای خاک کردن، حقیر شمردن و پست نمودن و حقیر ساختن. (ناظم الاطباء)
جَمعِ واژۀ بُرْنُس. (منتهی الارب) (السامی). کلاه دراز که ترسایان می پوشیدند. (آنندراج). رجوع به برنس شود، تأسیس کردن. پی افکندن. بنیاد کردن: از بهشت ندا آمد از حق تعالی که ای آدم اینک بهشت با این همه نعمت که می بینی از برای تو برپا کرده ام. (قصص ص 18) ، نصب کردن. (آنندراج) (ناظم الاطباء). برافراشتن. (ناظم الاطباء) ، برانگیختن. (آنندراج) : جان خود را خواهم ازرشک حنا برخاک ریخت میروم کز دست خوبان فتنه ای برپا کنم. خالص (آنندراج). ، ثابت کردن. (ناظم الاطباء). استوار کردن. - برپاکرده، نصب کرده شده. (آنندراج). افراشته. (ناظم الاطباء). - برپای خاک کردن، حقیر شمردن و پست نمودن و حقیر ساختن. (ناظم الاطباء)
یک فرد قبیلۀفرانکها که اصلاً از قبایل ژرمن بودند و امپراطوری فرانکی را به وجود آوردند و در حدود قرن نهم میلادی بر سراسر فرانسه، آلمان و ایتالیای امروز فرمانروایی داشتند. (از فرهنگ وبستر) ، در یونان و کشورهای اسلامی این واژه به مردم اروپای غربی اطلاق میشود. (از فرهنگ زبان امریکایی وبستر). در زبان فارسی و متون متأخر آن ’فرانک’به صورت ’فرنگ’ و ’فرنگستان’ عنوان ممالک اروپای غربی است نه عنوان مردم آن. مردم اروپا را ایرانیان فرنگی میگویند. رجوع به فرنگ، فرنگستان و فرنگی شود
یک فرد قبیلۀفرانکها که اصلاً از قبایل ژرمن بودند و امپراطوری فرانکی را به وجود آوردند و در حدود قرن نهم میلادی بر سراسر فرانسه، آلمان و ایتالیای امروز فرمانروایی داشتند. (از فرهنگ وبستر) ، در یونان و کشورهای اسلامی این واژه به مردم اروپای غربی اطلاق میشود. (از فرهنگ زبان امریکایی وبستر). در زبان فارسی و متون متأخر آن ’فرانک’به صورت ’فرنگ’ و ’فرنگستان’ عنوان ممالک اروپای غربی است نه عنوان مردم آن. مردم اروپا را ایرانیان فرنگی میگویند. رجوع به فرنگ، فرنگستان و فرنگی شود
کشوری است که در آخرین قسمتهای غربی قارۀ اروپا بین 51 درجه و 9 دقیقه تا 42 درجه و 23 دقیقۀ عرض شمالی واقع است و طول جغرافیایی آن از 4 درجه و 38 دقیقۀ غرب گرینویچ تا 8 درجه و 10 دقیقۀ شرق آن نصف النهار است. وسعت خاکش 212721 میل مربع و پس از اتحاد جماهیر شوروی، بزرگترین کشور اروپاست. درازترین قطر آن از دنکرک در ساحل شمالی، تا پیرنه در حدود 621 میل میشود و بلندترین قطر عرضی آن هم در همین حدود است. این کشور تقریباً از همه طرف، به جز مرز بلژیک، با مناظر طبیعی ازقبیل کوه، دریا و رودخانه احاطه شده است. پستی وبلندی های این سرزمین در دوران های مختلف زمین شناسی تحولات فراوانی به خود دیده است. رشته های آلپ و پیرنه از آثار دوران سوم است. خاک فرانسه تقریباً به طور مساوی به دشتهای مسطح و تپه ها وکوهستانها تقسیم شده است و بلندترین قسمتهای مرتفع آن منطقۀ کوهستانی آلپ است که در جنوب شرقی آن قراردارد و بلندی آن در خاک فرانسه گاه به بیش از ده هزار پا از سطح دریا میرسد (بلندترین قلۀ آلپ، من بلان 15781 پا ارتفاع دارد). سرزمین فرانسه از نظر ساختمان طبیعی به حوزه های مختلف تقسیم میشود که هر کدام به نام بزرگترین شهرستان آن حوزه خوانده میشوند و عبارتند از حوزه های: پاریس، نرماندی، بریتانی، لوار، دشت های جنوب غربی، ماسیف سانترال، پیرنه، کنارهای مدیترانه، ناحیۀ آلپ، ژورا، درۀ راین و ووژ. سواحل مدیترانه قسمت عمده ای از محصولات طبیعی فرانسه را پرورش میدهد. زیتون، انگور، انواع توت و میوه های دیگر در این قسمت به دست می آیند. حیواناتی که در این کشور زندگی میکنند بسیار متنوع اند. بالغ بر 90 گونه پستاندار از وحشی و اهلی در جنگل ها و روستاهای فرانسه دیده میشود. مطالعات زمین شناسی نشان میدهد که روزی در حوزۀ رود رن و حتی در ناحیۀ پاریس حیواناتی از قبیل ماموت ها میزیسته اند و سنگواره های آنها را زمین شناسان به دست آورده اند. آب و هوای فرانسه در همه جا یکسان نیست و در این سرزمین دو نوع آب و هوای متفاوت و ممتاز از هم دیده میشود. قسمت ساحلی مغرب که مجاور اقیانوس اطلس است بارانی و متغیر است. کوهستانها رگبارهای شدید دارد. در شمال و مغرب فرانسه که همان کنارۀ اقیانوس است بادهای موسمی شدیدی در فصل زمستان میوزد که نظیر آن در قسمتهایی که آب و هوای اروپایی دارد دیده نمیشود. در این سرزمین از حدود سال 500 میلادی پادشاهی مستقل به وجود آمد و دولتی جدا از سازمان امپراتوری رم تشکیل شد. نخستین خاندانی که بر این کشور حکمرانی کرده اند به ’مروانژیان’ معروفند. مؤسس این سلسله شخصی به نام کلویس بود که پس از مرگش متصرفات او به چهار پادشاهی کوچکتر تقسیم شد. خاندان دیگر ’کارولینژیان’ هستند که از معروفترین پادشاهان آنها شارل مارتل است. شارلمانی پادشاه معروف فرانسه از افراد این خانواده است. کاپیتین ها سومین خاندانی هستند که در فرانسه فرمانروایی کرده اند. فیلیپ اول (1060-1108م.) ، لویس ششم (1108-1137 میلادی) ، لویس هفتم (1137-1180 میلادی) ، فیلیپ اگوستوس (1180-1223 میلادی) ، لویس هشتم و لویس نهم از فرمانروایان معروف این خانواده اند. پادشاهی این خاندان در سال 1328 میلادی پایان یافت. (از دایرهالمعارف بریتانیکا). پس از این دوره نوبت به سلسلۀ والوا میرسد که ابتدا در ایالت پیکاردی میزیسته اند و اندک اندک توانستند قدرت پیدا کنند تا سرانجام در سال 1328 میلادی فیلیپ ششم نخستین پادشاه این خاندان که با شاهان سلسله های پیش قرابت نسبی نیز داشت فرمانروای بیشتر خاک فرانسه شد. این خاندان تا سال 1589 میلادی که آغاز کار بوربن ها است در فرانسه حکمرانی داشتند و معروفترین پادشاهان آنها عبارتند از: ژان نیکوکار پسر فیلیپ ششم (1350-1364 میلادی) ، شارل پنجم (1364-1380 میلادی) ، شارل ششم (1380-1422 میلادی) ، شارل هفتم (1422-1461 میلادی) ، لویی یازدهم (1461-1481 میلادی) ، شارل هشتم (1483-1498 میلادی) ، لویی دوازدهم (1498-1515 میلادی) ، فرانسیس اول (1515-1547 میلادی) ، هانری دوم (1547-1559 میلادی) ، شارل نهم (1560-1574 میلادی) ، هانری سوم که عموزادۀ هانری چهارم مؤسس سلسلۀ بوربن ها و آخرین پادشاه والوا است (1574-1589 میلادی). (از فرهنگ وبستر). خاندان بوربن ها: مؤسس این سلسله هانری چهارم عموزادۀ گمنام هانری سوم است. سلطنتی که او به وجود آورد قریب دویست سال در فرانسه پایدار ماند. خود او تا 1610 میلادی بر کرسی پادشاهی مستقر بود و مردم فرانسه در زمان او تقریباً در امن و راحت بودند، اما از سال 1610 میلادی که لویی سیزدهم روی کار آمد بار دیگر استبداد بر این سرزمین حکمفرما شد و کاردینال ریشلیو نیز او را در روش استبدادیش تأیید میکرد. ریشلیو مؤسس معروف آکادمی فرانسه در دوران لویی سیزدهم قدرتی یافت و حتی پیروان او هم در کارهای بزرگ اجتماعی تأثیر بسزایی داشتند. از جمله یکی از آنها به نام مازارن در دوران سلطنت لویی چهاردهم از افراد سرشناس و متنفذ کشور فرانسه گردید. از سال 1661 لویی چهاردهم حکومت مطلقه ای در فرانسه ایجاد کرد که تا آغاز قرن هیجدهم دوام یافت. او سلطنت را ودیعۀ الهی میشمرد. کلبر وزیر معروف او که از علمای بزرگ اقتصاد بود به وضع مالی فرانسه سر و صورتی داد. فرانسه در زمان لویی چهاردهم به اوج ترقی رسید و یک عصر طلایی در ادب و فنون این کشور به وجود آمد. سلطنت لویی چهاردهم در سال 1715 میلادی به پایان رسید و لویی پانزدهم به جای او نشست. این پادشاه روش وزارتخانه و هیأت دولت را در فرانسه ایجاد کرد، اما باز از سال 1743 به حکومت مطلقه گرایید. و بیش از سی سال با این روش فرمانروایی کرد. لویی شانزدهم که پس از وی زمام امور مملکت فرانسه را به دست گرفت از نامدارترین تاجداران کشور فرانسه بود. انقلاب کبیر فرانسه در زمان این پادشاه صورت گرفت. مردم فرانسه در اثر ظلم و بیدادگری اشراف و طبقۀ فرمانروا از سال 1789 میلادی شورش آغاز کردند و پس از مبارزه های شدید به فتح زندان باستیل توفیق یافتند و حکومت مشروطه ای در فرانسه به وجود آوردند. اما این شیوه هم دیر نپایید و در سال 1793 پس از اعلام حکومت جمهوری لویی شانزدهم به دست مردم اعدام شد. عناصر انقلابی فرانسه پس از این پیروزی چندی با دولت های استبدادی دیگر کشورها از جمله پروس و اتریش جنگیدند و در این جنگها یکی از سرداران غیور و جاه طلب فرانسه که پیروزی به دست آورده بود در میان مردم شهرت یافت و به دنبال پیشرفتهای پیاپی زمامدار کشور فرانسه شد. اماکار خودکامی او چنان بالا گرفت که بر خود نام امپراتور نهاد. این شخص ناپلئون بناپارت بود که سرانجام پس از نبردها و کشورگشایی های بی حساب نیروی مالی و سیاسی فرانسه را تضعیف کرد و از لشکریان متحد اتریش، پروس، بلژیک و انگلیس شکست خورد. انگلیسها او را اسیر کردند و به جزیره سنت هلن فرستادند. و او در همانجا به سال 1821 میلادی درگذشت. سران دولت های غالب در وین انجمنی به ریاست مترنیخ صدراعظم اتریش تشکیل دادند و مرزهای فرانسه را به حدود پیش از فتوحات ناپلئون رساندند، سپس برادرزادۀ لویی شانزدهم را به نام لویی هیجدهم بر این کشور مسلط ساختند و او را تحت حمایت مشترک خود درآوردند. اما عناصر انقلابی فرانسه تن به این اسارت ندادند و حتی شعله های انقلاب این سرزمین سراسر اروپا را فراگرفت. در سال 1830 انقلاب دیگری رخ داد که لویی فیلیپ به دنبال آن انقلاب روی کار آمد. سومین شورش در 1848 صورت گرفت که در آن روحانیان، اشراف و طرفداران بوربن ها در یک طرف و آزادی خواهان و جمهوری طلبان در طرف دیگر به جان هم افتاده بودند. این انقلاب دومین دوران حکومت جمهوری را در فرانسه به وجود آورد. چندی پس از انقلاب 1848م. لویی ناپلئون رئیس جمهوری فرانسه شد و او هم اندکی بعد خود را به عنوان ناپلئون سوم پادشاه فرانسه خواند و سلطنت خود را خواست خدا و مردم شمرد. دیگر بار از سال 1870 میلادی انقلاب برپا شد و در 1871 جمهوری سوم به وجود آمد که تا سال 1914 که آغاز جنگ اول جهانی است دوام یافت. در جنگ جهانی اول فرانسه با روسیه متحد بود و حتی مقداری سلاح برای روسیه ساخت. پس از جنگ سران کشورهای متخاصم در قصر تاریخی ورسای گرد آمدند و در ژانویۀ 1919 میلادی پیمان آشتی را امضا کردند و معاهدۀ صلح ورسای را معاهده های دیگری که در سن ژرمن، تریانن، نویی، سور و لوزان به امضا رسید تکمیل کرد. و تا مدتی موجب آرامش جهان گردید. دومین جنگ جهانی تقریباً یک ربع قرن پس از جنگ اول آغاز شد. دولت فرانسه به موجب یکی از مواد اساسنامۀ جامعۀ ملل که پس از جنگ اول به تصویب رسیده بود میخواست از جنگ با آلمان خودداری کند، اما یکی از افسران برجستۀ ارتش به نام شارل دوگل مردم و سپاهیان را به دفاع در برابر خصم مغرور تشویق کرد و خود به لندن گریخت و در آنجا ’کمیتۀ ملی فرانسۀ آزاد’ را تأسیس کرد و با مارشال پتن که فرمانده قوای دولتی بود درافتاد. مارشال پتن میخواست کشور خود را به صورت یک ایالت فاشیستی وابسته به آلمان درآورد و موافق آرزوی هیتلر یک مرکزتهیۀ خواربار و محصولات کشاورزی برای آلمان صنعتی ایجاد کند. اما سرانجام قوای متفقین پاریس را محاصره و تسخیر کردند و در سال 1944 مقارن فتح پاریس دوگل به میان ملت خود بازگشت. در سالهای پس از جنگ دوم نیزفرانسه در مسائل جهانی و جنگ سرد تأثیر بسزایی داشته است. (از تاریخ جهان تألیف اما پتر اسمیث)
کشوری است که در آخرین قسمتهای غربی قارۀ اروپا بین 51 درجه و 9 دقیقه تا 42 درجه و 23 دقیقۀ عرض شمالی واقع است و طول جغرافیایی آن از 4 درجه و 38 دقیقۀ غرب گرینویچ تا 8 درجه و 10 دقیقۀ شرق آن نصف النهار است. وسعت خاکش 212721 میل مربع و پس از اتحاد جماهیر شوروی، بزرگترین کشور اروپاست. درازترین قطر آن از دنکرک در ساحل شمالی، تا پیرنه در حدود 621 میل میشود و بلندترین قطر عرضی آن هم در همین حدود است. این کشور تقریباً از همه طرف، به جز مرز بلژیک، با مناظر طبیعی ازقبیل کوه، دریا و رودخانه احاطه شده است. پستی وبلندی های این سرزمین در دوران های مختلف زمین شناسی تحولات فراوانی به خود دیده است. رشته های آلپ و پیرنه از آثار دوران سوم است. خاک فرانسه تقریباً به طور مساوی به دشتهای مسطح و تپه ها وکوهستانها تقسیم شده است و بلندترین قسمتهای مرتفع آن منطقۀ کوهستانی آلپ است که در جنوب شرقی آن قراردارد و بلندی آن در خاک فرانسه گاه به بیش از ده هزار پا از سطح دریا میرسد (بلندترین قلۀ آلپ، مُن بلان 15781 پا ارتفاع دارد). سرزمین فرانسه از نظر ساختمان طبیعی به حوزه های مختلف تقسیم میشود که هر کدام به نام بزرگترین شهرستان آن حوزه خوانده میشوند و عبارتند از حوزه های: پاریس، نرماندی، بریتانی، لوار، دشت های جنوب غربی، ماسیف سانترال، پیرنه، کنارهای مدیترانه، ناحیۀ آلپ، ژورا، درۀ راین و ووژ. سواحل مدیترانه قسمت عمده ای از محصولات طبیعی فرانسه را پرورش میدهد. زیتون، انگور، انواع توت و میوه های دیگر در این قسمت به دست می آیند. حیواناتی که در این کشور زندگی میکنند بسیار متنوع اند. بالغ بر 90 گونه پستاندار از وحشی و اهلی در جنگل ها و روستاهای فرانسه دیده میشود. مطالعات زمین شناسی نشان میدهد که روزی در حوزۀ رود رن و حتی در ناحیۀ پاریس حیواناتی از قبیل ماموت ها میزیسته اند و سنگواره های آنها را زمین شناسان به دست آورده اند. آب و هوای فرانسه در همه جا یکسان نیست و در این سرزمین دو نوع آب و هوای متفاوت و ممتاز از هم دیده میشود. قسمت ساحلی مغرب که مجاور اقیانوس اطلس است بارانی و متغیر است. کوهستانها رگبارهای شدید دارد. در شمال و مغرب فرانسه که همان کنارۀ اقیانوس است بادهای موسمی شدیدی در فصل زمستان میوزد که نظیر آن در قسمتهایی که آب و هوای اروپایی دارد دیده نمیشود. در این سرزمین از حدود سال 500 میلادی پادشاهی مستقل به وجود آمد و دولتی جدا از سازمان امپراتوری رم تشکیل شد. نخستین خاندانی که بر این کشور حکمرانی کرده اند به ’مروانژیان’ معروفند. مؤسس این سلسله شخصی به نام کلویس بود که پس از مرگش متصرفات او به چهار پادشاهی کوچکتر تقسیم شد. خاندان دیگر ’کارولینژیان’ هستند که از معروفترین پادشاهان آنها شارل مارتل است. شارلمانْی پادشاه معروف فرانسه از افراد این خانواده است. کاپیتین ها سومین خاندانی هستند که در فرانسه فرمانروایی کرده اند. فیلیپ اول (1060-1108م.) ، لویس ششم (1108-1137 میلادی) ، لویس هفتم (1137-1180 میلادی) ، فیلیپ اگوستوس (1180-1223 میلادی) ، لویس هشتم و لویس نهم از فرمانروایان معروف این خانواده اند. پادشاهی این خاندان در سال 1328 میلادی پایان یافت. (از دایرهالمعارف بریتانیکا). پس از این دوره نوبت به سلسلۀ والوا میرسد که ابتدا در ایالت پیکاردی میزیسته اند و اندک اندک توانستند قدرت پیدا کنند تا سرانجام در سال 1328 میلادی فیلیپ ششم نخستین پادشاه این خاندان که با شاهان سلسله های پیش قرابت نسبی نیز داشت فرمانروای بیشتر خاک فرانسه شد. این خاندان تا سال 1589 میلادی که آغاز کار بوربن ها است در فرانسه حکمرانی داشتند و معروفترین پادشاهان آنها عبارتند از: ژان نیکوکار پسر فیلیپ ششم (1350-1364 میلادی) ، شارل پنجم (1364-1380 میلادی) ، شارل ششم (1380-1422 میلادی) ، شارل هفتم (1422-1461 میلادی) ، لویی یازدهم (1461-1481 میلادی) ، شارل هشتم (1483-1498 میلادی) ، لویی دوازدهم (1498-1515 میلادی) ، فرانسیس اول (1515-1547 میلادی) ، هانری دوم (1547-1559 میلادی) ، شارل نهم (1560-1574 میلادی) ، هانری سوم که عموزادۀ هانری چهارم مؤسس سلسلۀ بوربن ها و آخرین پادشاه والوا است (1574-1589 میلادی). (از فرهنگ وبستر). خاندان بوربن ها: مؤسس این سلسله هانری چهارم عموزادۀ گمنام هانری سوم است. سلطنتی که او به وجود آورد قریب دویست سال در فرانسه پایدار ماند. خود او تا 1610 میلادی بر کرسی پادشاهی مستقر بود و مردم فرانسه در زمان او تقریباً در امن و راحت بودند، اما از سال 1610 میلادی که لویی سیزدهم روی کار آمد بار دیگر استبداد بر این سرزمین حکمفرما شد و کاردینال ریشلیو نیز او را در روش استبدادیش تأیید میکرد. ریشلیو مؤسس معروف آکادمی فرانسه در دوران لویی سیزدهم قدرتی یافت و حتی پیروان او هم در کارهای بزرگ اجتماعی تأثیر بسزایی داشتند. از جمله یکی از آنها به نام مازارَن در دوران سلطنت لویی چهاردهم از افراد سرشناس و متنفذ کشور فرانسه گردید. از سال 1661 لویی چهاردهم حکومت مطلقه ای در فرانسه ایجاد کرد که تا آغاز قرن هیجدهم دوام یافت. او سلطنت را ودیعۀ الهی میشمرد. کلبر وزیر معروف او که از علمای بزرگ اقتصاد بود به وضع مالی فرانسه سر و صورتی داد. فرانسه در زمان لویی چهاردهم به اوج ترقی رسید و یک عصر طلایی در ادب و فنون این کشور به وجود آمد. سلطنت لویی چهاردهم در سال 1715 میلادی به پایان رسید و لویی پانزدهم به جای او نشست. این پادشاه روش وزارتخانه و هیأت دولت را در فرانسه ایجاد کرد، اما باز از سال 1743 به حکومت مطلقه گرایید. و بیش از سی سال با این روش فرمانروایی کرد. لویی شانزدهم که پس از وی زمام امور مملکت فرانسه را به دست گرفت از نامدارترین تاجداران کشور فرانسه بود. انقلاب کبیر فرانسه در زمان این پادشاه صورت گرفت. مردم فرانسه در اثر ظلم و بیدادگری اشراف و طبقۀ فرمانروا از سال 1789 میلادی شورش آغاز کردند و پس از مبارزه های شدید به فتح زندان باستیل توفیق یافتند و حکومت مشروطه ای در فرانسه به وجود آوردند. اما این شیوه هم دیر نپایید و در سال 1793 پس از اعلام حکومت جمهوری لویی شانزدهم به دست مردم اعدام شد. عناصر انقلابی فرانسه پس از این پیروزی چندی با دولت های استبدادی دیگر کشورها از جمله پروس و اتریش جنگیدند و در این جنگها یکی از سرداران غیور و جاه طلب فرانسه که پیروزی به دست آورده بود در میان مردم شهرت یافت و به دنبال پیشرفتهای پیاپی زمامدار کشور فرانسه شد. اماکار خودکامی او چنان بالا گرفت که بر خود نام امپراتور نهاد. این شخص ناپلئون بناپارت بود که سرانجام پس از نبردها و کشورگشایی های بی حساب نیروی مالی و سیاسی فرانسه را تضعیف کرد و از لشکریان متحد اتریش، پروس، بلژیک و انگلیس شکست خورد. انگلیسها او را اسیر کردند و به جزیره سنت هلن فرستادند. و او در همانجا به سال 1821 میلادی درگذشت. سران دولت های غالب در وین انجمنی به ریاست مترنیخ صدراعظم اتریش تشکیل دادند و مرزهای فرانسه را به حدود پیش از فتوحات ناپلئون رساندند، سپس برادرزادۀ لویی شانزدهم را به نام لویی هیجدهم بر این کشور مسلط ساختند و او را تحت حمایت مشترک خود درآوردند. اما عناصر انقلابی فرانسه تن به این اسارت ندادند و حتی شعله های انقلاب این سرزمین سراسر اروپا را فراگرفت. در سال 1830 انقلاب دیگری رخ داد که لویی فیلیپ به دنبال آن انقلاب روی کار آمد. سومین شورش در 1848 صورت گرفت که در آن روحانیان، اشراف و طرفداران بوربن ها در یک طرف و آزادی خواهان و جمهوری طلبان در طرف دیگر به جان هم افتاده بودند. این انقلاب دومین دوران حکومت جمهوری را در فرانسه به وجود آورد. چندی پس از انقلاب 1848م. لویی ناپلئون رئیس جمهوری فرانسه شد و او هم اندکی بعد خود را به عنوان ناپلئون سوم پادشاه فرانسه خواند و سلطنت خود را خواست خدا و مردم شمرد. دیگر بار از سال 1870 میلادی انقلاب برپا شد و در 1871 جمهوری سوم به وجود آمد که تا سال 1914 که آغاز جنگ اول جهانی است دوام یافت. در جنگ جهانی اول فرانسه با روسیه متحد بود و حتی مقداری سلاح برای روسیه ساخت. پس از جنگ سران کشورهای متخاصم در قصر تاریخی ورسای گرد آمدند و در ژانویۀ 1919 میلادی پیمان آشتی را امضا کردند و معاهدۀ صلح ورسای را معاهده های دیگری که در سن ژرمن، تریانن، نویی، سور و لوزان به امضا رسید تکمیل کرد. و تا مدتی موجب آرامش جهان گردید. دومین جنگ جهانی تقریباً یک ربع قرن پس از جنگ اول آغاز شد. دولت فرانسه به موجب یکی از مواد اساسنامۀ جامعۀ ملل که پس از جنگ اول به تصویب رسیده بود میخواست از جنگ با آلمان خودداری کند، اما یکی از افسران برجستۀ ارتش به نام شارل دوگل مردم و سپاهیان را به دفاع در برابر خصم مغرور تشویق کرد و خود به لندن گریخت و در آنجا ’کمیتۀ ملی فرانسۀ آزاد’ را تأسیس کرد و با مارشال پتن که فرمانده قوای دولتی بود درافتاد. مارشال پتن میخواست کشور خود را به صورت یک ایالت فاشیستی وابسته به آلمان درآورد و موافق آرزوی هیتلر یک مرکزتهیۀ خواربار و محصولات کشاورزی برای آلمان صنعتی ایجاد کند. اما سرانجام قوای متفقین پاریس را محاصره و تسخیر کردند و در سال 1944 مقارن فتح پاریس دوگل به میان ملت خود بازگشت. در سالهای پس از جنگ دوم نیزفرانسه در مسائل جهانی و جنگ سرد تأثیر بسزایی داشته است. (از تاریخ جهان تألیف اما پتر اسمیث)