جدول جو
جدول جو

معنی فراطوس - جستجوی لغت در جدول جو

فراطوس
(فَ)
جایی که ساکنان آن به بخردی و زیرکی موصوف اند. (آنندراج از فرهنگ اسکندرنامه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرطوس
تصویر فرطوس
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام مهندسی رومی در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نیاطوس
تصویر نیاطوس
(پسرانه)
نیاتور، از شخصیتهای شاهنامه، نام برادر قیصر روم از یاران سپاه خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرارون
تصویر فرارون
خوب، عالی، بلند، والا، راست، مستقیم، پاک دامن، پرهیزکار، نیکوکار، درست کردار، راستگو،
اوج و حضیض، فیرون، کواکب سعد و نحس، برای مثال حسودت در ید بهرام فیرون / نظر زی تو ز برجیس فرارون (دقیقی - ۱۰۴)، ستاره شمر چون فرارون بیافت / دوید و به سوی فریدون شتافت (فردوسی - لغت نامه - فرارون)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرامون
تصویر فرامون
پیرامون، اطراف و دور و بر کسی یا چیزی یا جایی، گرداگرد، دوروبر، دورتادور، گردبرگرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراپوش
تصویر فراپوش
بیهوش، ازهوش رفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرادیس
تصویر فرادیس
فردوس ها، باغ ها، بستان ها، بهشت ها، جمع واژۀ فردوس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراموش
تصویر فراموش
آنچه از خاطر شخص محو شده، از یاد رفته، دچار فراموشی
فراموش شدن: از یاد رفتن
فراموش کردن: از یاد بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراخور
تصویر فراخور
درخور، شایسته، سزاوار، لایق، سازوار، محقوق، اندرخور، فرزام، ارزانی، مناسب، شایان، مستحقّ، صالح، شایگان، خورند، باب، بابت، خورا
مناسب، اندازه، تناسب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراروی
تصویر فراروی
پیش رو، برابر، کنایه از سرشناس، معروف
فرهنگ فارسی عمید
(اِ رَ)
منجم و معلم بطلمیوس بدلّس پادشاه (از بطالسه). (تاریخ الحکمای قفطی ص 99) ، نامی از نامهای ترکی. و گاه این نام با کلمه دیگر مرکب باشد چون الب ارسلان، قزل ارسلان، قره ارسلان و غیره:
از توام تهدید کردی هر زمان
بینمت در دست محمودارسلان.
مولوی
لغت نامه دهخدا
قراطوس به یونانی دروفتیون است. (مخزن الادویه). گویا مؤلف فهرست عبارت ابن بیطار را که ذیل دروقنیون آرد: دیسقودوس فی الرابعه و قراطوس یسمیه العفاین، درک نکرده و نام شخص را بجای نام گیاه آورده و حتی نام گیاه را نیز به دروفتیون تحریف کرده است. ابن البیطار در مفردات خود از قراطوس که جمّاع الادویه و گیاه شناسی قدیم بوده و جالینوس از او نقل و روایت کرده در ذیل کلمه دروقنیون نام برده است. رجوع به کلمه دروقنیون در ابن البیطار و دروقینون در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ رَ)
از علمای یونان تلمیذ افلاطون. (تاریخ الحکمای قفطی چ لیبسک ص 24 س 6)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
دهی است از دهستان عرب خانه بخش شوسف شهرستان بیرجند، واقع در 60هزارگزی شمال باختری شوسف و شش هزارگزی جنوب خاوری هشتوکان. ناحیه ای است کوهستانی و معتدل که دارای 15 تن سکنه است. از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات و لبنیات است و اهالی به کشاورزی و مالداری گذران میکنند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
استاد عذرا، معشوقۀ وامق، و قصۀ وامق و عذرا به جهان مشهور. (برهان) :
فلاطوس برگشت و آمد به راه
بر حجرۀوامق نیکخواه.
عنصری (از ابیات باقی مانده از وامق و عذرا، از اسدی طوسی)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
مبارزی است از لشکر افراسیاب و ضابط چغان بوده که موضعی است از ترکستان. (برهان). نام پهلوان تورانی است. (ولف) :
سر سرفرازان و فرطوس نام
برآرد ز گودرز و از طوس کام.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
ماهی عظیمی است که کشتیها را میشکند، و دریانوردان آن را میشناسند و کهنۀ حیض را میگیرند و بر کشتی می آویزند تا فاطوس بگریزد، و بهمین سبب آن راحوت الحیض نیز گفته اند، (حیات الحیوان ج 2 ص 176)، آن را قاطوس، غاطوس، عاطوس، قیطس و فاغوس نیز آورده اند، و گمان میرود قاطوس با قاف درست تر باشد زیرا یونانی آن کته و کتس است و حرف کاف از نظر مخرج صوتی به قاف نزدیکتر است و در تبدیل و تعریب به قاف میتواند بدل شود نه به فاء، رجوع به حوت الحیض و قاطوس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از طراطاوس
تصویر طراطاوس
حمی غب تب غب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرساوس
تصویر فرساوس
یونانی تازی گشته خود پوش از چهره های سپهری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراطیس
تصویر قراطیس
جمع قرطاس، رخنه ها، کاغذها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراموش
تصویر فراموش
از خاطر بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرامون
تصویر فرامون
پیرامون، گرداگرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرسطون
تصویر فرسطون
یونانی تازی گشته کپان (قپان) ابزاری برای سنجیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخور
تصویر فراخور
لایق و شایسته و سزاوار
فرهنگ لغت هوشیار
جمع فردوس، از رشته اوستایی پردیسگان بهشت ها باغ های بهشتی باغ بوستان، جمع فرادیس، بهشت
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه یا آنچه پیش می رود مترقی، راست درست درستکار، خوب نیک، سعد مقابل فیرون: حسودت درید بهرام فیرون نظر زی تو ز برجیس فرارون. (دقیقی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراپوش
تصویر فراپوش
از هوش رفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراروی
تصویر فراروی
((فَ))
پیش روی، برابر، سرشناس، معروف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرارون
تصویر فرارون
((فِ یا فَ))
مترقی، پیش رو، خوب، عالی، راست، مستقیم، در اصطلاح نجوم به معنی سعد، اوج، فریرون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراخور
تصویر فراخور
((فَ خُ))
درخور، سزاوار، متناسب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراموش
تصویر فراموش
((فَ))
از یاد رفته، از خاطر محو شده، فرامش، فرامشت، فرموش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراخور
تصویر فراخور
مناسبت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فراروی
تصویر فراروی
هجری، در مقابل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرارود
تصویر فرارود
ماورا النهر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرامون
تصویر فرامون
بعد، فضا
فرهنگ واژه فارسی سره