- فراس
- افق
معنی فراس - جستجوی لغت در جدول جو
- فراس
- شیر از جانوران
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فضا، ماورا
بالای سر، گرد سر، زیر سر
سواری کردن، ماهر بودن در سواری و شناختن اسب، سوارکاری
دریافتن و ادراک باطن چیزی از نظر کردن به ظاهر آن، هوشیاری، تیزهوشی، زیرکی، قیافه شناسی
فرسخ ها، واحد اندازه گیری مسافت تقریباً برابر با ۶ کیلومتر، جمع واژۀ فرسخ
فراست در فارسی هوش اندر یافت زیرکی دروندانی چهره شناسی سوار خوبی، اسپ شناسی
بالای سر گرد سر: فراسر پدر نشست گریان. بسکه از نرگس تو فتنه فزوده است رواج دامن فتنه چو دستار فراسر پیچم. (ابو نصیر نصیری بدخشانی)، زیر سر: همان جا خفتی بر زمین و بالش فراسر نه
جمع فرسخ، از ریشه پارسی فرسخ ها فرسنگ ها واحد مسافت: الف - نزد مسلمانان 12000 ذراع و آن معادل سه میل یا دوازده هزار گز بود. ب - نزد اعراب معادل 5919 متر بود، جمع فراسخ
فهم و ادراک و زیرکی و دانائی
چادر، خیمه، دیوار، جمع فرس، اسبها
خیمۀ بزرگ، بارگاه، سراپرده، خرگاه، خبا، خرگه، هواری، فسطاط
جمع واژۀ فرس، فرس ها
جمع واژۀ فرس، فرس ها
شیر نیرومند
ایوان
گریز
پارس
هول، آلارم، وحشت
گندمکوبی خرمن کوبی
آس عصاری
آند، جمله
وسیع
ماورای
جمع حارس پاسبانان نگاهبانان
خم فروش خمگر آسی که باخر گردانند، آسی که با چاروا گردانند (اعم از خر و گاو و جز آنها)، یا خراس خراب. آسمان
بام، مهتابی، ایوان وسیع
پارسی تازی شگته به شیوه قلب سریش چسب