جدول جو
جدول جو

معنی افراس

افراس
خیمۀ بزرگ، بارگاه، سراپرده، خرگاه، خبا، خرگه، هواری، فسطاط
جمع واژۀ فرس، فرس ها
تصویری از افراس
تصویر افراس
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با افراس

افراس

افراس
گرفتن مال را و چیزی گذاشتن از آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا

افراس

افراس
اسبان و این جمع فرس است که بمعنی اسب باشد. (غیاث اللغات). جَمعِ واژۀ فَرَس، بمعنی اسب. (آنندراج) (منتهی الارب) : از ترس و هراس با سلاح و افراس خود را در آن آب... بر باد می دادند. (جهانگشای جوینی) ، کارگذاشته. (یادداشت بخط مؤلف) :
در او افراشته درهای سیمین
جواهرها نشانده در بلندین.
شاکر بخاری.
و رجوع به افراشتن شود.
- افراشته قد، آخته قد. (مؤید). بلندبالا. کذا فی المحمودی. (فرهنگ شعوری).
- افراشته گوش، آخته گوش. بلندگوش: خر افراشته گوش.
- برافراشته، مشیّد. (منتهی الارب). بالابرده شده. بلندگردیده
لغت نامه دهخدا

افراس

افراس
خیمه. (برهان) (هفت قلزم). چادر. خیمه. خرگاه. دیوار خیمه. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا