- فرادادن
- دادن، شرح دادن، بیان کردن، گردانیدن
پشت فرادادن: پشت گرداندن و فرار کردن
معنی فرادادن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بلعیدن
دیدن، نگاه کردن، نگریستن، دیدار کردن
شرح دادن مطلبی را بیان کردن، بسویی متوجه کردن، یا پشت فرا دادن، پشت کردن فرار کردن یا گوش فرا دادن، نیک گوش دادن
گذاشتن
پر دادن بکسی یا کسی را او را تشجیع کردن، آزاد گذاردن و تقویت کردن او را در کاری، تجمل و قدرت و دستگاه دادن وی را
دادن عطا کردن
پاداش دادن
لغزاندن جان را فدا کردن
از هم جدا کردن و تمیز دادن
افراشتن، گشودن، باز کردن، بستن
بار دادن، میوه دادن، برای مثال پیش از این عمری به باد عشق او بر داده ام / بازگشتم عاشق دیدار او، تدبیر چیست؟ (انوری - ۷۸۷) ، کنایه از نتیجه دادن
تکان دادن و جنباندن بدن از روی ناز، رقصیدن
روانه کردن، راهی کردن، گسیل داشتن
خواندن
گفتن مثلاً صلوات فرستادن،
امکان حضور یا اشتغال کسی را در جایی فراهم کردن مثلاً به دانشگاه فرستاد،
با وسایل مخابراتی مطلبی را منتقل کردن
در جهتی پرتاب کردن مثلاً موشک را به هوا فرستاد
خواندن
گفتن مثلاً صلوات فرستادن،
امکان حضور یا اشتغال کسی را در جایی فراهم کردن مثلاً به دانشگاه فرستاد،
با وسایل مخابراتی مطلبی را منتقل کردن
در جهتی پرتاب کردن مثلاً موشک را به هوا فرستاد
راست شدن موی در بدن، از هم جدا شدن، فراخ شدن
داخل شدن، نزدیک شدن
رفتن
عصبانی شدن
رفتن
عصبانی شدن
کنایه از کسی را آزادی دادن، دور کردن، گریزاندن
پاره کردن چیزی مانند کاغذ، پارچه و امثال آن ها
سر باختن، جانبازی کردن، دادن سر در راه کسی، رها کردن، ول کردن، آزاد ساختن
لرزیدن و بدحال شدن پیش از بروز تب، حالت فراشا پیدا کردن
چیزی را در جای صاف و هموار لغزاندن و به جلو راندن، لغزاندن
پیروز گردانیده اظفار مظفر کردن، پیروز کردن
جمع کردن پس کشیدن
پیش آمدن
داخل شدن
بدیدن
گریزاندن گریزاندن کسی را گریزانیدن
کندن حفر کردن
گرفتن ستدن، قبول کردن پذیرفتن
بلند ساختن، گشودن
پس دادن (چیزی را) مسترد داشتن، باز دادن مجددا دادن
ارسال، گسیل کردن
جدا دانستن باز شناختن اختلاف نهادن تشخیص دادن امتیاز دادن
قرار دادن، گذاشتن