جدول جو
جدول جو

معنی جر دادن

جر دادن
پاره کردن چیزی مانند کاغذ، پارچه و امثال آن ها
تصویری از جر دادن
تصویر جر دادن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با جر دادن

پر دادن

پر دادن
پر دادن بکسی یا کسی را او را تشجیع کردن، آزاد گذاردن و تقویت کردن او را در کاری، تجمل و قدرت و دستگاه دادن وی را
فرهنگ لغت هوشیار

بر دادن

بر دادن
بار دادن، میوه دادن، برای مِثال پیش از این عمری به باد عشق او بر داده ام / بازگشتم عاشق دیدار او، تدبیر چیست؟ (انوری - ۷۸۷)، کنایه از نتیجه دادن
بر دادن
فرهنگ فارسی عمید

سر دادن

سر دادن
سر باختن، جانبازی کردن، دادن سر در راه کسی، رها کردن، ول کردن، آزاد ساختن
سر دادن
فرهنگ فارسی عمید

جا دادن

جا دادن
جا کردن، گنجاندن، داخل کردن
چیزی را در جایی قرار دادن، برای کسی جایی معین کردن و او را نشاندن
جا دادن
فرهنگ فارسی عمید