معنی فرادادن - فرهنگ فارسی عمید
معنی فرادادن
فرادادن
دادن، شرح دادن، بیان کردن، گردانیدن پشت فرادادن: پشت گرداندن و فرار کردن
تصویر فرادادن
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با فرادادن
فرادادن
فرادادن
به سویی متوجه کردن. پیش بردن گوش یا عضو دیگر را، چنانکه گوییم: گوش فرادادم، شرح دادن و بیان کردن: تفصیل حال وی فرادهم. (تاریخ بیهقی) ، گردانیدن ونمودن: چون به وقت میعاد لشکر دیلم حمله بردند فایق پشت فراداد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 47)
لغت نامه دهخدا
فرا دادن
فرا دادن
شرح دادن مطلبی را بیان کردن، بسویی متوجه کردن، یا پشت فرا دادن، پشت کردن فرار کردن یا گوش فرا دادن، نیک گوش دادن
فرهنگ لغت هوشیار
فرادیدن
فرادیدن
بدیدن. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به فرا شود
لغت نامه دهخدا
فرودادن
فرودادن
بلعیدن. بلع. فروبردن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
پر دادن
پر دادن
پر دادن بکسی یا کسی را او را تشجیع کردن، آزاد گذاردن و تقویت کردن او را در کاری، تجمل و قدرت و دستگاه دادن وی را
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.