جدول جو
جدول جو

معنی فراخ - جستجوی لغت در جدول جو

فراخ
وسیع
تصویری از فراخ
تصویر فراخ
فرهنگ واژه فارسی سره
فراخ
فرخ ها، جوجه ها، جمع واژۀ فرخ
تصویری از فراخ
تصویر فراخ
فرهنگ فارسی عمید
فراخ
وسیع، پهن، پهناور، گسترده، برای مثال به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار / که برّ و بحر فراخ است و آدمی بسیار (سعدی۲ - ۶۴۷)، گشاد، فراوان
فراخ رفتن: کنایه از زیاده روی کردن، سریع رفتن
تصویری از فراخ
تصویر فراخ
فرهنگ فارسی عمید
فراخ
گشاد، واسع، باز
تصویری از فراخ
تصویر فراخ
فرهنگ لغت هوشیار
فراخ
((فِ))
جمع فرخ، جوجه
تصویری از فراخ
تصویر فراخ
فرهنگ فارسی معین
فراخ
((فَ))
گشاد، وسیع، پهناور، گسترده، بسیار فراوان، مسرور، شادمان، آسوده
تصویری از فراخ
تصویر فراخ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فراخی
تصویر فراخی
فراوانی، گشادگی، وسعت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراخه
تصویر فراخه
راست شدن موی بر اندام از لرزه و ترس
فرهنگ فارسی عمید
گشادگی فراخا فراخنا وسعت، پهنا، فراوانی وفور مقابل قحط تنگی، افزونی بیشی. یا فراخی چشم. گشادگی چشم، خوشخویی، وفاداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخه
تصویر فراخه
موی بر اندام راست شدن قشعریره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخا
تصویر فراخا
فراخی گشادگی، محل فراخ و گشادگی پهنه پهنا عرض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
((فَ))
گشادگی، وسعت، پهنا، فراوانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراخه
تصویر فراخه
((فَ خِ))
لرزه، رعشه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراخا
تصویر فراخا
((فَ))
فراخی، گشادگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراخا
تصویر فراخا
فراخنا، برای مثال فارغ نشسته ای به فراخای کام دل / باری ز تنگنای لحد یاد ناوری (سعدی۲ - ۶۷۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
Flamboyance
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ความหรูหรา
دیکشنری فارسی به تایلندی