جدول جو
جدول جو

معنی فراآوردن - جستجوی لغت در جدول جو

فراآوردن(دَ دَ)
فرآوردن. حاصل کردن. ساختن. رجوع به فرا شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فراز آوردن
تصویر فراز آوردن
فراهم آوردن، گرد کردن، پیش آوردن، برای مثال نوبهار آمد و آورد گل تازه فراز / می خوش بوی فراز آور و بربط بنواز (منوچهری - ۵۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرا آوردن
تصویر فرا آوردن
حاصل کردن، ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرا بردن
تصویر فرا بردن
پیش بردن، جلو بردن، کاری را با کامیابی و پیروزی به پایان رساندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سر آوردن
تصویر سر آوردن
به سرآوردن، پایان دادن، به آخر رساندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرو آوردن
تصویر فرو آوردن
فرود آوردن، پایین آوردن، منزل دادن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ نُ / نِ / نَ دَ)
به زیر آوردن و به زیر آمدن کنانیدن، فروبردن و بلع کردن و فرودادن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دُ ژَ/ دِ ژَ گَ تَ)
پیچ درپیچ شدن. فرفری شدن. (یادداشت به خط مؤلف). رجوع به فر شود
لغت نامه دهخدا
(دُ ژَ / دِ ژَ شُ دَ)
تفاخر کردن. فخر فروختن. مفاخرت کردن
لغت نامه دهخدا
(ءِ شُ دَ)
کنایه از آخر شدن و به نهایت رسیدن. (برهان) (آنندراج). به آخر رساندن. پایان دادن:
از این زارترچون بود روزگار
سر آرد مگر بر من این کردگار.
فردوسی.
سر آوردم این رزم کاموس نیز
دراز است و نفتاد از او یک پشیز.
فردوسی.
بدان تا زند بر بر پهلوان
بدان زخم بر وی سر آرد جهان.
اسدی.
چو هر کامی که بایستش برآورد
زمانه کام او را هم سر آورد.
نظامی.
یکی زندگانی تلف کرده بود
بجهل و ضلالت سر آورده بود.
سعدی.
بشیرینی سر آرد نوبهار زندگانی را
چو زنبور عسل آن را که منزل مختصر باشد.
صائب (از آنندراج).
، مطیع نشدن. قبول نکردن. نپذیرفتن:
رضوان بهشت خلد نیارد سر
صدّیقه گر بحشر بود یارش.
ناصرخسرو.
، (از: سر، رأس + آوردن) در تداول عامه، کنایه از کار مهم و بزرگی کردن: مگر سر آورده ای، چرا اینهمه در تسریع مقصود خویش میکوشی
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ)
اصطلاحی است قاب بازان را و آن خر نشستن قاب است و کنایه از بد آوردن نیز می باشد
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ)
نزدیک بردن. پیش بردن:
به شیر آنکسی را که بودی نیاز
بدان خواسته دست بردی فراز.
فردوسی.
به ساغر لب خویش بردم فراز
مرا هر لبی گشت چون شکّری.
منوچهری.
رجوع به فراز شود
لغت نامه دهخدا
(دَ نَ گِ رِ تَ)
فراآوردن. حاصل کردن. رجوع به فراآوردن شود
لغت نامه دهخدا
(فَ وَ دَ / دِ)
محصول به دست آمده. رجوع به فرآورده و فرا شود
لغت نامه دهخدا
(دَخوَشْ / خُشْ کَ دَ)
فراهم آوردن و گرد کردن: لشکر به حرب فرازآورد و مسلمانان صف کشیدند. (ترجمه تاریخ طبری).
به روم اندرون هرچه بودش ز گنج
فرازآوریده ز هر سو به رنج.
فردوسی.
برو لشکر آور ز هر سو فراز
نباید که این کار گردد دراز.
فردوسی.
رجوع به فراز شود، نیز بمعنی آوردن باشد، چنانکه فراز هیچ معنی ندهد مگر تأکید را:
یکی مجمر آتش بیاورد باز
بگفت از بهشت آوریدم فراز.
دقیقی.
، کشانیدن به جایی یا بسوی چیزی:
من او را به دامت فرازآورم
سخنهای چرب و دراز آورم.
فردوسی.
، پیش آوردن:
به ایشان رسی هیچ تندی مکن
نخستین فرازآر شیرین سخن.
فردوسی.
نوبهار آمد و آورد گل تازه فراز
می خوشبوی فرازآور و بربط بنواز.
منوچهری.
، فرودآوردن:
بازگرد از بد و بر نیک فرازآر سرت
به خرد کوش، چو دیوان چه دوی باز فراز؟
ناصرخسرو.
، پدید آوردن:
ز مرده تن زنده آری فراز
پدید آوری مرده از زنده باز.
اسدی.
، برآوردن و بالا کشیدن:
چو دلو آبی از چه نیارد فراز
رسن خواه کوتاه و خواهی دراز.
نظامی.
رجوع به فراز شود
لغت نامه دهخدا
(دُ مَ گَ دَ)
پایین آوردن. فرودآوردن. رجوع به فرودآوردن شود، منزل دادن و جای دادن بکسی. (یادداشت بخط مؤلف) : او را... به سرای هرچه نیکوتر فروآوردند. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سر آوردن
تصویر سر آوردن
بنهایت ریسدن بپایا رسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرو آوردن
تصویر فرو آوردن
پایین آوردن فرود آوردن نزول دادن، بمنزل کسی وارد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فروآوردن
تصویر فروآوردن
پائین آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
داخل کردن ادخال، بیرون آوردن (از اضداد)، رها کردن آزاد ساختن، یا از خود در آوردن دروغ پردازی کردن مطلبی از خود ساختن که واقعیت نداشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
جمع کردن فراهم آوردن فراز آوردن: ... از همه جهان مردم گرد آورد و عهدنامه نبشت، تالیف کردن: قیاس اقترانی آن بود که دو قضیه (را) گرد آورند
فرهنگ لغت هوشیار
پیش آوردن آوردن، یافتن حاصل کردن، فراهم آوردن گرد کردن جمع کردن: فراز آورد گونه گون سیم و زر، کشانیدن به جایی یا بسوی چیزی، فرود آوردن، پدید آوردن، بالا کشیدن برآوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فخر آوردن
تصویر فخر آوردن
تفاخر کردن فخر فروختن
فرهنگ لغت هوشیار
فراهم آورده، محصول (کشاورزی یا صنعتی) توضیح این کلمه در عصر حاضر رواج یافته: استخراج و تصفیه ساختن و عمل آوردن فرآورده های نفتی
فرهنگ لغت هوشیار
(در بازی شیر یا خط) بدور خود چرخیدن سکه ای که به وسیله ضربه انگشت شست بلبه آن بهوا پرتاب می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرا آوردن
تصویر فرا آوردن
حاصل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پیش آوردن، فراز آوردن، پیش آوردن، دست دراز کردن دست، برگزیدن انتخاب کردن، برانگیختن تحریک کردن، بستن (در)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرا بردن
تصویر فرا بردن
پیش بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرو آوردن
تصویر فرو آوردن
((~. وَ یا وُ دَ))
پایین آوردن، به منزل کسی وارد کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرا کردن
تصویر فرا کردن
((فَ کَ دَ))
پیش آوردن، دست دراز کردن، برگزیدن، برانگیختن، بستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرا بردن
تصویر فرا بردن
((فَ. بُ دَ))
پیش بردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرا آورده
تصویر فرا آورده
((~. وَ یا وُ دِ))
به دست آمده، محصول، ساخته شده، فراورده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراز آوردن
تصویر فراز آوردن
((~. وَ یا وُ دَ))
آوردن، پیش آوردن، یافتن، به دست آوردن، فراهم آوردن، گرد کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرا آوردن
تصویر فرا آوردن
((~. وَ یا وُ دَ))
به دست آوردن، ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرآوردن
تصویر فرآوردن
((فَ وَ یا وُ دَ))
حاصل کردن، به دست آوردن
فرهنگ فارسی معین