جدول جو
جدول جو

معنی فدسه - جستجوی لغت در جدول جو

فدسه
(فِ دَ سَ)
جمع واژۀ فدس. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فدس شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هدسه
تصویر هدسه
(دخترانه)
همسر یهودی خشایار شاه که بعداً استر نام گرفت، محل دفن او و داییش (مردخای) جزء آثار باستانی همدان است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
مالی که در قبال آزاد شدن کسی پرداخت می شود، سربها، مالی که برای دفع بلا به فقرا می دهند، در فقه مقدار معینی طعام که فرد بابت روزه هایی که در ماه رمضان خورده به فقرا می دهد، در علم حقوق مالی که زن در طلاق خلع به شوهرش می دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عدسه
تصویر عدسه
عدسی، جسمی عدسی شکل که در پشت مردمک چشم و جلو زجاجیه قرار دارد، در علم فیزیک قطعه ای شیشه ای یا پلاستیکی که یک یا دو طرف آن محدب یا مقعر است و در دوربین ها، ریزبین ها و دستگاه های عکاسی به کار می رود، عدسه، غذایی که از عدس پخته شده و بلغور تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
(فِدْ یَ)
سربها. (منتهی الارب). آنچه از مال بجای مفدی داده شود. (از اقرب الموارد). ج، فدی ̍، فدیات، مانند سدره و سدرات. (اقرب الموارد). فدیت. رجوع به فدیت شود، در تداول علوم فدیه و فداء بدلی یا عوضی است که مکلف بدان از مکروهی که به وی متوجه است رهایی یابد. (از تعریفات جرجانی). مبلغی است که ازبرای غلامان یا اسرا داده میشود. (قاموس کتاب مقدس).
- فدیهالفطر، نیم صاع است از گندم و یک صاع از حبوب دیگر. (منتهی الارب). آنچه در روز عید فطر برطبق اصول مذهبی بپردازند: خذ علی هدیتک و فدیتک، یعنی بگیر طوری را که بر آن بودی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
سر بها کریان برخین یشت آنچه از مال برای رهایی خود یا دیگری دهند بدل یا عوضی است که مکلف بدان از مکروهی که بوی متوجه است رهایی یابد سربها، جمع فدی فدیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فردسه
تصویر فردسه
لبالب کردن خنور را، گشادگی فراخی، به زمین زدن
فرهنگ لغت هوشیار
فلس پشیز (ماهی) : جدول تقویم باغ کرد هوا پر نقط فلسه زرین گل کرد صبا بر کنار
فرهنگ لغت هوشیار
دانه آس (آس پارسی و تازی است) پوزه خوک، بینی خوکی دماغ خوکی دماغ کوفته
فرهنگ لغت هوشیار
بوریایی از برگ خرما و غیره بافند و بر بالای چوبها و پروارهای سقف اطاق ها اندازند و گل و خاک بر بالای آن ریزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدسه
تصویر عدسه
بلسنک (عدسک)، سرخکان دانه هایی که بر اندام برآید، یک دانه نرسک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
((فِ یِ))
آن چه که نثار می شود، مالی یا چیزی را برای رهایی خود یا دیگری دادن، سربها، آن چه اسیران برای رهایی خود دهند، فدیت، فدا
فرهنگ فارسی معین
((فَ رِ یا رَ))
بوریایی که از برگ خرما و غیره بافند و بر بالای چوب ها و پروارهای سقف اتاق ها اندازند و گل و خاک بر بالای آن ریزند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
فديةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
Redemption
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
rédemption
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
贖回
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
kefaret
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
فدیہ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
ukombozi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
การไถ่บาป
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
মুক্তি
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
גְּאוּלָה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
赎回
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
redenzione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
구속
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
penebusan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
मुक्ति
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
verlossing
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
redención
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
odkupienie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
Erlösung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
искупление
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
redenção
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
викуплення
دیکشنری فارسی به اوکراینی