جدول جو
جدول جو

معنی فدره

فدره((فَ رِ یا رَ))
بوریایی که از برگ خرما و غیره بافند و بر بالای چوب ها و پروارهای سقف اتاق ها اندازند و گل و خاک بر بالای آن ریزند
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فدره

فدره

فدره
بوریایی از برگ خرما و غیره بافند و بر بالای چوبها و پروارهای سقف اطاق ها اندازند و گل و خاک بر بالای آن ریزند
فرهنگ لغت هوشیار

فدره

فدره
پاره ای از گوشت پخته، پاره ای از شب، پاره ای از کوه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). قطعه ای از کوه و یا آنچه را در بالای کوه مشرف باشد فدره گویند. (اقرب الموارد از الاساس و التاج)
لغت نامه دهخدا

فدره

فدره
تنها رونده: رجل فدره، مرد تنها رونده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

فدره

فدره
بوریائی که از برگ خرما و جز آن بافند و بر بالای چوبها و پرواره های سقف خانه اندازند و خاک و گل بر آن ریزند. (برهان)
لغت نامه دهخدا

بدره

بدره
بدره همیان هنبان انبان خریطه ای از جامه یا گلیم یا تیماج که طول آن از عرضش بیشتر و آنرا پر از پول کنند همیان
فرهنگ لغت هوشیار

سدره

سدره
یک درخت ارز پیراهن سفید و گشاد بی یقه و با آستینهای کوتاه که تا زانو میرسد این پیراهن از جلو چاکی در وسط دارد که تا انتهای سینه ادامه دارد و در آخر آن چاک کیسه کوچکی دوخته شده است. این پیراهن از البسه زردشتیان است و پوشیدن آن بر هر زردشتی که به سن 15 سالگی و بلوغ رسیده باشد واجب است. واحد سدر یک درخت سدر. یا سدره منتهی. سدره المنتهی
فرهنگ لغت هوشیار